کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسانید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسانید
/'asānid/
معنی
= اِسناد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسانید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِسناد] 'asānid = اِسناد
-
اسانید
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.)1 - جِ اسناد. 2 - در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه ، مانند نسبت خبر به مبتداء.
-
اسانید
لغتنامه دهخدا
اسانید. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِسناد. || ج ِ اَسناد. جج ِ سَنَد.
-
جستوجو در متن
-
حسین بروجردی
لغتنامه دهخدا
حسین بروجردی . [ ح ُ س َ ن ِ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) (حاج آقا...) ابن آقا علی بن احمدبن علینقی بن جواد طباطبائی بروجردی (1292-1381 هَ . ق .). وی از نوادگان سید محمد طباطبائی است که از زواره به بروجرد رفته و فرزندانش در عراق و ایران تاکنون به خاندان بحرالعلو...
-
علی موصلی
لغتنامه دهخدا
علی موصلی . [ ع َ ی ِ م َ / مو ص ِ ] (اِخ ) ابن یوسف بن رمضان موصلی حنفی . ملقب به علاءالدین . محدث بود و در سال 1243 هَ . ق . درگذشت . او را کتابی است محتوی اسانید کتب ششگانه و جز آنها. (از معجم المؤلفین ).
-
غریر
لغتنامه دهخدا
غریر. [ غ َ ] (اِخ ) لقب عبدالعزیزبن عبداﷲ. وی از ابن انباری و غرون موصلی حکایت کند، و از ابی یعلی و ابواسحاق ابراهیم بن لاجین الاغری حدیث نمود، و از ابرقوهی ، معروف به رشیدی سماع کرد. حافظبن حجر و دیگران از وی سماع کردند و اسانید او نزد ما عالی است ...
-
مشیخة
لغتنامه دهخدا
مشیخة. [ م َش ْ ی َ خ َ / م َ خ َ ] (ع اِ) ج ِ شیخ . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). || در اصطلاح اهل حدیث و درایه «مشیخة» عده ای از شیوخ را گویند که احادیثی از آنها نقل شده باشد،یا فقیهی است که اسانید او مستند به روات باشد ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن احمدبن عبید ابی نصر ضبی نیشابوری ناصبی . نام او در اسانید عیون الاخبار آمده است و از صدوق نقل کنندکه می گفت ناصبی تر از او ندیده ام و کار او در نصب بدانجا کشیده بود که می گفت اللهم صل ّ علی محمد فرداً.
-
اشهلی
لغتنامه دهخدا
اشهلی . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسماعیل بن ابی حبیبه ٔ اشهلی ، مولای بنی عبدالاشهل . از انصار و از مردم مدینه بود. اسانید را زیر و رو میکرد. از داودبن حصین و عمربن سعیدبن شریح روایت کرد و ابوعامر عقدی و ابن ابی اویس از وی روایت دارند. وی بسال 16...
-
بارقی
لغتنامه دهخدا
بارقی . [ رِ ] (اِخ ) ابوالنصر عاصم بن هلال بارقی از صحابه و امام مسجد ایوب سختیانی بود. وی از ایوب و غاصرةبن عروه روایت داشت . اهل بصره از او روایت دارند. وی از کسانی بود که به توهم نه به عمد اسانید را زیر و رو میکرد و از این رو استناد به روایات وی ...
-
یارنامج
لغتنامه دهخدا
یارنامج . [ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب یارنامه ، یارنامج فی المغرب الیارنامج فارسیة وهی اسم النسخة التی فیها مقدار المبعوث قال السراج القزوینی و عن شیخنا ان النسخة التی یکتب فیها المحدث اسماء رواته و اسانید کتبه المسموعة تسمی بذلک .(کشف الظنون ج 2 ...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محفوظبن عزیزةبن وشاح السوداوی الحلی . عالمی است فقیه فاضل او را مصنفاتی است که علامه آنها را از پدرش روایت کند از آنجمله است منهاج در علم کلام ، و جز آن . شهید در بعضی از اسانید اربعین خود آرد که سیدعلی بن طاوس از سالم بن مح...
-
بارنامج
لغتنامه دهخدا
بارنامج . [ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) و برنامج ، فارسی معرب است بمعنی برگی که حساب را در آن تنظیم کنند. (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به برنامج و بارنامه و دزی ج 1 ص 48 شود. مأخوذ از بارنامه ٔ فارسی ، کتاب حساب و دفتر. (ناظم الاطباء). || نسخه ای که ...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالدائم المصری . ابن عدی حدیث او را مخدوش میداند. وی از نافعبن یزید روایت می کند. ابن حبان میگوید: او متون واهی را به اسانید مشهور الصاق میکند. ابونعیم در مقدمه ای بر صحیح مسلم می آرد وی از نافعبن یزید «احادیث موضوعه ٔ» چند...