کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اساقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اساقة
لغتنامه دهخدا
اساقة. [ اَ ق َ ] (ع اِ) دوال رکاب زین . (منتهی الارب ). (مهذب الاسماء). دوال رکیب . بند رکاب .
-
اساقة
لغتنامه دهخدا
اساقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) چاروا به کسی دادن برای راندن . دادن شتران کسی را: اسقته ابلاً؛ دادم او را شتران که میراند آنها را. (از منتهی الارب ). اشتر فرا کس دادن تا براند. (تاج المصادر بیهقی ). || راندن فرمودن . || دست پیمان راندن بسوی عروس . (منتهی ا...
-
واژههای همآوا
-
اساغة
لغتنامه دهخدا
اساغة. [ اِ غ َ ] (ع مص ) بگواریدن . گوارانیدن شراب را. (منتهی الارب ). به حلق فروبردن شراب بطور سهل و لینت . به گلو فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ). رفتن آب و طعام به گلو. || مهلت دادن : اَسِغْ لی غصتی ؛ ای امهلنی . (منتهی الارب ). || تمام و کامل شدن...
-
اساقط
لغتنامه دهخدا
اساقط. [ اِس ْ سا ق ُ ] (ع مص ) افتادن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
دست پیمان
لغتنامه دهخدا
دست پیمان . [ دَ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) اسبابی را گویند که داماد به خانه ٔ عروس میفرستد. (برهان ). آنچه از نقد و جنس و زیور قبل از مزاوجت به عروس دهند و مهر معجل و کابین و اسباب دامادی . (غیاث ). آنچه از نقد و جنس و زیور قبل از مزاوجت به عروس دهند و ...
-
دوال
لغتنامه دهخدا
دوال . [ دَ ] (اِ) چرم . (ناظم الاطباء). چرم حیوانات . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (جهانگیری ) (لغت شوشتر) : گر عدوی تو چو روی است چو روی تو بدیداز نهیب تو شود نرم چو مالیده دوال . فرخی .پای راست افکار شد چنانکه یک دوال پوست و گوشت بگسست . (تاریخ...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...