کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اساسي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اساسي
معنی
بنيادي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اساسي
دیکشنری عربی به فارسی
بنيادي
-
واژههای مشابه
-
اساسی
واژگان مترادف و متضاد
بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشهای
-
اساسی
فرهنگ واژههای سره
بنیادین، بنیاد
-
اساسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اساس) [عربی. فارسی] 'asāsi ۱. بنیادی: کار اساسی.۲. اصلی: تفاوت اساسی.
-
اساسی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب .)بنیادین ، اصولی .
-
اساسی
لغتنامه دهخدا
اساسی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اساس .- قانون اساسی ؛ قانونی که اساس و پایه ٔ حکومت مملکتی است .
-
اساسی
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , اساس , عضوي , کاردينال , کبير , لحمي , مادة
-
major repair
تعمیر اساسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] تعمیری که اگر بهدرستی انجام نشود در وزن و تعادل و استحکام سازهای و کارایی و راهاندازی موتور و خصوصیات پروازی یا کیفیتهای صلاحیت پرواز هواگَرد تأثیر میگذارد
-
major alteration
تغییر اساسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هرگونه تغییری که بهطور محسوس در وزن و تعادل و استحکام سازهای و کارایی و کارکرد موتور و خصوصیات پروازی و دیگر عوامل دخیل در صلاحیت پرواز هواگَرد تأثیرگذار باشد
-
قانون اساسی
لغتنامه دهخدا
قانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیان میکند. مسائلی که معمولاً در قانون اساسی حل و فصل میشود عبارت است از:شکل حکومت (سلطنتی یا...
-
غير اساسي
دیکشنری عربی به فارسی
غير مادي , مجرد , معنوي , جزءي , بي اهميت
-
رکن اساسي
دیکشنری عربی به فارسی
مهار اصلي که از نوک شاه دگل تا پاي دگل جلو امتداد دارد , تکيه گاه اصلي , وابستگي عمده , نقطه اتکاء
-
بطور اساسی
دیکشنری فارسی به عربی
اساسا
-
غیر اساسی
دیکشنری فارسی به عربی
عرضي