کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اساری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اساری
/'osārā/
معنی
= اسیر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اساری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ اسیر] [قدیمی] 'osārā = اسیر
-
اساری
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اسیر؛ اسیران .
-
اساری
لغتنامه دهخدا
اساری . [ اُرا ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسیر. (منتهی الارب ) (غیاث ). جج ِ اسیر. (مهذب الاسماء) : و ان یأتوکم اساری تفادوهم و هو مُحرّم ٌ علیکم اخراجهم . (قرآن 85/2).
-
واژههای همآوا
-
عساری
لغتنامه دهخدا
عساری . [ ع ُ را ] (ع ص ، ق ) بر اثر یکدیگر: جاؤوا عساری ؛ بر اثر یکدیگر آمدند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عساریات . و رجوع به عساریات شود.
-
عصاری
لغتنامه دهخدا
عصاری . [ ع َص ْ صا ] (حامص ) شغل و عمل عصار. روغنگری . || (اِ مرکب ) دکانی که در آن روغن گیرند و فروشند. (فرهنگ فارسی معین ). دکان عصاری .- اسب (گاو) عصاری ؛ اسب یا گاوی که با چشم بسته دور دستگاه روغنگری گردانند تا آن را بکار اندازد. (فرهنگ فارسی م...
-
عثاری
لغتنامه دهخدا
عثاری . [ ع ُ ] (اِخ ) ج ، عثران . (اقرب الموارد).
-
عثاری
لغتنامه دهخدا
عثاری . [ ع ُ را ] (اِخ ) وادیی است . (معجم البلدان ). رودباری است . (منتهی الارب ).
-
عصاری
فرهنگ فارسی معین
(عَ صّ) [ ع - فا. ] (حامص .) روغن - گیری .
-
عصاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'assāri شغل و عمل عصار؛ روغنگیری.
-
جستوجو در متن
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...