کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از جان گذشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
از جان گذشته
معنی
( ~. گُ ذَ تِ) (ص مر.) آن که برای مردن و کشته شدن آماده است .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
از جان گذشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ ذَ تِ) (ص مر.) آن که برای مردن و کشته شدن آماده است .
-
از جان گذشته
دیکشنری فارسی به عربی
سرير , مستميت
-
واژههای مشابه
-
آز
واژگان مترادف و متضاد
۱. افزونطلبی، حرص، زیادهخواهی، شره، طمع، ولع ۲. احتیاج، حاجت، نیاز ≠ قناعت
-
آز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - حرص ، طمع ، زیاده جویی . 2 - آرزو.
-
آز
لغتنامه دهخدا
آز. (اِخ ) نام شهری است .
-
آز
دیکشنری فارسی به عربی
جشع
-
اِز
لهجه و گویش بختیاری
ez از.
-
از بر، از بهر
لهجه و گویش تهرانی
از حفظ
-
گذشت از (فراتر رفت از)
دیکشنری فارسی به عربی
أزبَي علي
-
از بس، از بسکه، بسکه
لهجه و گویش تهرانی
نشانه تکرار،کثرت.
-
از اوایل
فرهنگ واژههای سره
از آغاز
-
از جانب
فرهنگ واژههای سره
از سو
-
از جمله
فرهنگ واژههای سره
از آنگونه، از دسته
-
از حیث
فرهنگ واژههای سره
از دید