کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازو جز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازو جز
لغتنامه دهخدا
ازو جز. [ اَ ج ُ ] (حرف اضافه + ضمیر + حرف اضافه ) جز از او : جز او هرگز اندر دل من مبادازو جز بر من میارید یاد.فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
اَزوْ
لهجه و گویش گنابادی
azw در گویش گنابادی یعنی متعلق به او ، مال او ، در ملکیت او ، در تصرف او ، اقامه اذان
-
رنگ آزو
واژهنامه آزاد
گروهی از رنگ ها هستند که در نساجی مورد استفاده قرار می گیرند
-
واژههای همآوا
-
عز و جز
لغتنامه دهخدا
عز و جز. [ ع ِزْ زُ ج ِزز/ ج ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به عز و چز شود.- عزوجز کردن ؛ رجوع به ترکیب «عزوچز کردن » ذیل «عز و چز» شود.
-
اِز و جِز
فرهنگ گنجواژه
التماس، لابه.
-
عِز و جِز
فرهنگ گنجواژه
عجز و لابه.
-
عِز و جِز
لهجه و گویش تهرانی
التماس،زاری
-
جستوجو در متن
-
وافی
لغتنامه دهخدا
وافی . (اِخ ) (مولانا...) از شعرای همزمان امیرعلیشیر نوائی در قرن نهم که در ترجمه ٔ مجالس النفائس درباره ٔ وی چنین آمده است : «عطار است و فرزند شهر هرات است و در بیرون درب خوش میباشد وبه ملازمت آستان صاحبقران میرسد این مطلع از اوست :آن چشمه ٔ حیات که...
-
انگشتگر
لغتنامه دهخدا
انگشتگر. [ اَ گ ِ گ َ ] (نف مرکب ) زغال ساز. فحام . زغال سوز. زغالی . (یادداشت مؤلف ) : وگر بگذری سوی انگشتگر ازو جز سیاهی نیابی دگر.فردوسی .
-
اشهلی
لغتنامه دهخدا
اشهلی . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن محمدبن عثمان بن عبدالرحمن بن زیدبن ثابت بن ضحاک بن خلیفه ٔ اشهلی مدینی . این خلیفه از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود.اشهلی در بغداد سکونت داشت و در آن شهر از محمدبن اسماعیل بن ابی فدیک و عبداﷲبن نمیر و جز آنان روایت...
-
وادعی
لغتنامه دهخدا
وادعی . [ دِ عی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادعةبن عمروبن عامربن ناشج بن رافعبن مالک حاشدبن جشم بن خیوان بن نوف بن همدان که قبیله ای است از همدان و گروهی به آن منسوبند و از آن جمله اند: ابوحصین مسروق بن الاجدع الهمدانی وادعی از اهل کوفه . محمدبن حسین بن ...
-
صایدی
لغتنامه دهخدا
صایدی . [ ی ِ ] (اِخ ) عبدخیربن زید، یا عبد خیربن محمدبن خولی بن عبد عمروبن عبدیغوث بن صاید همدانی مکنی به ابوعمارة. سمعانی در الانساب آرد که وی زمان پیغمبر را دریافت ولیکن بملاقات او نرسید. او در کوفه سکونت جست و از علی بن ابی طالب روایت کند و ازو ف...