کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عضو
فرهنگ واژههای سره
هم وند، اندام
-
عضو
فرهنگ فارسی معین
(عُ ضْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندام ، هر یک از اجزای بدن . 2 - یک فرد از جماعت . ج . اعضاء.
-
عضو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعضاء] 'ozv ۱. (زیستشناسی) بخشی از بدن با کارکرد مشخص، مانند دست، پا، سر، قلب، ریه، و معده؛ اندام.۲. یک فرد از جماعت.۳. [مجاز] کارمند یک اداره.
-
اَزوْ
لهجه و گویش گنابادی
azw در گویش گنابادی یعنی متعلق به او ، مال او ، در ملکیت او ، در تصرف او ، اقامه اذان
-
جستوجو در متن
-
ازوجی
واژهنامه آزاد
منسوب به ازو. دارندۀ سرزمین ازو. ازو نام منطقه ای از کلاردشت است (که اکنون در کلاردشت هم به فتح الف و هم به کسر آن تلفظ می شود). حرف «ج» در این سرزمین پسوند نسبت و دارندگی است، مانند ایرج، یوشیج و ازوج. ازوجی یعنی منسوب به دارندگان سرزمین ازو.
-
azo dyes
فرهنگ لغات علمی
رنگینه های آزو
-
azo dyes
فرهنگ لغات علمی
رنگینه های آزو
-
azo-dye
فرهنگ لغات علمی
آزو-دای
-
azo radical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رادیکال آزو
-
azo group
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گروه آزو
-
خانقاه شتر
لغتنامه دهخدا
خانقاه شتر. [ ن َ / ن ِ هَِ ش ُ ت ُ ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده است بر سر راه گنجه . مستوفی در نزهة القلوب آرد: از قراباغ تا دیه هر سه فرسنگ ، ازو تا غرق پنج فرسنگ ، ازو تا دیه لبندان چهار فرسنگ ، ازو تا بازار جوق سه فرسنگ ، ازو تا شهر بردع چهار فرسنگ ا...
-
amino azobenzen
فرهنگ لغات علمی
آمینو آزو بنزن
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) (دیه ...) یا اصفهان . محلی در حدود ارمنستان و قفقاز بود. حمداﷲ مستوفی ذیل عنوان «در ذکر مسافت طرق »مینویسد: از قراباغ تا دیه هر سه فرسنگ ازو تا غرق پنج فرسنگ ازو تا دیه لبندان چهار فرسنگ ازو تا بازار جوق سه فرسنگ ازو تا شه...
-
سپارنده
لغتنامه دهخدا
سپارنده . [ س ِ رَ دَ / دِ ] (نف ) تسلیم کننده . سپرنده : ستد سنگ ازو شهریار جهان سپارنده ٔ سنگ ازو شد نهان .نظامی .
-
بازررود
لغتنامه دهخدا
بازررود. [ ] (اِخ ) از محال جرجان : از جرجان تا بازررود نه فرسنگ ، ازو تا دیه محمدآباد هفت فرسنگ ، ازو تا دهستان هفت فرسنگ جمله باشد. (نزهةالقلوب چ لیدن ص 176).