کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ازاهیر
لغتنامه دهخدا
ازاهیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَزهار. جج ِ زهرة. گل ها. شکوفه ها. (منتهی الارب ) (غیاث ): و الصلوة علی محمد الذی ازاهیر ریاض نبوته مونقة. (تتمه ٔ صوان الحکمة).
-
عزفی
لغتنامه دهخدا
عزفی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن عبداﷲبن محمدبن احمد لخمی ، مکنی به ابوالقاسم (685-770 هَ .ق .). از محدثان و فاضلان مغرب ، و اصل او از سبتة بود و در فاس در گذشت . او راست : الاشادة بذکر المشتهرین من المتأخرین بالافادة، که کتابی است در تراجم .(...
-
علی نجری
لغتنامه دهخدا
علی نجری . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی القاسم بن علی بن ناصر نجری یمنی . وی از فقیهان بشمار میرفت و در سال 822 هَ .ق . در قید حیات بود. او راست : شرح بر أزهار. (از معجم المؤلفین از ملحق البدر الطالع زبارة ص 171).
-
مرادات
لغتنامه دهخدا
مرادات . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُراد. کامها. آرزوها. اغراض . مقاصد : از شهاب الدین مسعود شنیدم ...که هنوز ازهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده . (لباب الالباب ، از فرهنگ فارسی معین ).از این در برآید مرادات کس در فیض یزدان همین است و...
-
حسن کافی
لغتنامه دهخدا
حسن کافی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ آق حصاری قاضی حنفی زاهد بسنوی . درگذشته ٔ 1025 هَ . ق . او راست : ازهار الروضات و ده کتاب دیگر که در هدیةالعارفین ج 1 صص 291-292 و کشف الظنون یاد شده است .
-
عزفی
لغتنامه دهخدا
عزفی . [ ع َ زَ ] (اِخ )عبداﷲبن محمدبن احمد عزفی ، مکنی به ابوطالب (638-713 هَ .ق .). وی بسال 678 هَ .ق . به ولایت سبتة رسید و مدت 27 سال در آنجا حکمرانی کرد و سرانجام بسال 705 بوسیله ٔ امیر فرج بن اسماعیل از حکومت خلع گشت . او شخصی فقیه و حدیث دان ب...
-
عزفی
لغتنامه دهخدا
عزفی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن عبداﷲبن ابی القاسم عزفی . امیر سبتة در اندلس . به سال 699 هَ .ق . در سبتة متولد شد و در سال 719 به امارت آنجا رسید و پس از شش ماه از حکومت خلع گشت و به فاس رفت و در سال 768 درگذشت . وی مردی فقیه و شاعر بود و او...
-
سواقی
لغتنامه دهخدا
سواقی . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ ساقیه ، به معنی جوی خرد. (غیاث اللغات ). رگهای خردتر از جداول . (یادداشت بخط مؤلف ) : و سواقی انهاراز ایثار و نثار ازهار پنداری صفایح هندی آبدار است . (جهانگشای جوینی ). و سواقی و انهار را مساحت نکند و نپیماید. (تاریخ قم ص...
-
مفاجر
لغتنامه دهخدا
مفاجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مفجرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مفجرة، یعنی موضع آب زهیدن . (آنندراج ) : این بساط اخضر که مرصع است به جواهر ازهار و این بسیط اغبر که ملمع است به مفاجر انهار بی قادری دانا و مقدری توانا ممکن نیست ...
-
عزفی
لغتنامه دهخدا
عزفی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن حسین عزفی ، مکنی به ابوالقاسم ، از نسل ابن ابی عزفه ٔ لخمی . نخستین کس از بنی ابی عزفة است که به امارت سبتة رسید. او بر طنجه و اصیلا نیز حکمرانی کرد و مدت حکومت وی سی سال و دو ماه و شانزده روز بطول انجامی...
-
انوار
لغتنامه دهخدا
انوار. [ اَن ْ ] (ع اِ) ج ِ نور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء): لمعان انوار سروری در جبین او مبین گشته . (گلستان ).چراغ را که چراغی ازاو فراگیرندفرونشیند و باقی بماند انوارش . سعدی . || ج ِ نَوْر به معنی شکوفه ها. (غیاث اللغات ) (من...
-
گماریدن
لغتنامه دهخدا
گماریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) منصوب کردن : گماریده ست زنبوران به من برهمی درّد به من بر پوست زنبور. منوچهری .حسن اعیان را گفت کسان گمارید تا خلق عامه را بگذارند تا از دروازه های شهر بیرون آیند.(تاریخ بیهقی ).نگهبان گمارید چندی بر اوی وز آنجا به تاراج بن...
-
روشن گردانیدن
لغتنامه دهخدا
روشن گردانیدن . [ رَ / رُوش َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) روشن گرداندن . تنویر. (دهار).نورانی ساختن . تابان کردن . ازهار. درخشان و رخشان ساختن . (از یادداشت مؤلف ) : آفتابی بدان روشنایی که به نوزده درجه ٔ سعادت رسیده بود جهان را روشن گردانید. (تاریخ بیهقی چ...
-
زهرة
لغتنامه دهخدا
زهرة. [ زَ رَ / زَ هََ رَ ] (ع اِ) گیاه و شکوفه ٔ گیاه و شکوفه ٔ زرد. ج ، زَهْر، ازهار. جج ، ازاهیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکوفه . (ترجمان القرآن ). و زهره که بمعنی شکوفه باشد در آن اختلاف است ، در منتخب و مدار به ضم اول و فتح ثان...
-
متنزه
لغتنامه دهخدا
متنزه . [ م ُ ت َ ن َزْ زَه ْ ] (ع اِ) جای مطبوع و دلگشا و زیبا. (از فرهنگ جانسون ). جای خوش نما و خوش آیند و دلپذیر و تفرجگاه . (ناظم الاطباء) . نزهت جای . ج ، متنزهات . (مهذب الاسماء).نزهت گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موضعی به غایت نزه و خرم...