کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازن
/'ozon/
معنی
گازی سمّی، آبیرنگ، و موجود در طبقات فوقانی جو، با بوی تند که هنگام رعدوبرق یا در اطراف ماشینهای برق تولید میشود و برای تصفیۀ آب و از بین بردن میکروبها به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ozone] ‹اوزون› (شیمی) 'ozon گازی سمّی، آبیرنگ، و موجود در طبقات فوقانی جو، با بوی تند که هنگام رعدوبرق یا در اطراف ماشینهای برق تولید میشود و برای تصفیۀ آب و از بین بردن میکروبها به کار میرود.
-
ازن
فرهنگ فارسی معین
(اُ زُ) [ فر. ] (اِ.) ترکیبی است از اکسیژن به صورت 3 o خاصیت اکسیدکنندگی آن بسیار زیادتر از اکسیژن است به طوری که نقره را اکسید می کند. به میزان کم در هوا موجود است و به صورت متراکم در لایة بالایی جو زمین وجود دارد. باکتری کش و رنگ زداست .
-
ازن
لغتنامه دهخدا
ازن . [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای در جبال همدان . (معجم البلدان ). و مؤلف مرآت البلدان گوید: گویا ((ازنا)) و ((ازناوه )) هم بنویسند.
-
ازن
لغتنامه دهخدا
ازن . [ اِ زُ ] (اِخ ) پدر ژازُن که بسحر مِدِه ٔ جادوگر، جوانی از سر گرفت .
-
ازن
دیکشنری عربی به فارسی
فاحشه بازي کردن , زنا کردن , () بشکل طاق , قوسي شکل , طاقي شکل , بجلو خم شده
-
واژههای مشابه
-
اِزن
لهجه و گویش بختیاری
ezn اِذن، اجازه.
-
ازن دائی
لغتنامه دهخدا
ازن دائی . [ اَ زَ ] (اِ) قسمی انگور.
-
ازن رود
لغتنامه دهخدا
ازن رود. [ اَ زَ ] (اِخ ) موضعی در ((راست آب پی کوچک )) در سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 115 بخش انگلیسی ).
-
ازن کوه
لغتنامه دهخدا
ازن کوه . [ اُ زُ ] (اِخ ) کوهی است در لاریجان . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 157 بخش انگلیسی از نقشه های شتال و دمرگان ).
-
اُزُنْ بُرُنْ
لهجه و گویش گنابادی
ozonboron در گویش گنابادی یعنی دراز و نوک تیز ، اوزون برون : به معنی ماهی خاویار هم میباشد
-
اِزن دادن
لهجه و گویش بختیاری
ezn dâdan اجازه والدین براى ازدواج دختر.
-
اِزن گرفتن
لهجه و گویش بختیاری
ezn gereftan اجازه گرفتن از والدین دختر براى ازدواج.
-
واژههای همآوا
-
اذن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجازه، تجویز، جواز، رخصت، ۲. دستور