کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازمة
معنی
بحران , صداي خرد کردن يا خرد شدن چيزي زير دندان يا زير چرخ وغيره , خرد شدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازمة
لغتنامه دهخدا
ازمة. [ اَ زَ م َ ] (ع اِ) سختی . || قحط. ج ، اِزم . (منتهی الارب ).
-
ازمة
لغتنامه دهخدا
ازمة. [ اَ م َ ] (ع مص ) یکبار خوردن بسیری . || (اِ) سختی . || قحط. || (ص ) قحطناک : سنةٌ ازمة. (منتهی الارب ).
-
ازمة
دیکشنری عربی به فارسی
بحران , صداي خرد کردن يا خرد شدن چيزي زير دندان يا زير چرخ وغيره , خرد شدن
-
واژههای مشابه
-
ازمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ازمَّة، جمعِ زِمام] [قدیمی] 'azemme = زمام
-
ازمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ زِ مِّ) [ ع . ازمة ] (اِ.) ج . زمام ؛ مهارها، افسارها.
-
آزمه
لغتنامه دهخدا
آزمه . [ زِ م َ ] (ع اِ) آزِم . ناب . نیش (دندان ). ج ، اَوازم .
-
ازمه
لغتنامه دهخدا
ازمه . [ اَ زِ م َ ] (ع اِ) رنج و سختی . || قحط. (غیاث ).
-
ازمه
لغتنامه دهخدا
ازمه . [ اَ زِم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمام . مهارها : چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مؤید مظفر منصور مالک ازمه ٔ انام .. (گلستان ).
-
أزمة الوقود
دیکشنری عربی به فارسی
بحران سوخت
-
واژههای همآوا
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع َ زَ م َ ] (ع ص ) مرد استوار در دوستی و ثابت قدم . (ناظم الاطباء). درست مودت . (از اقرب الموارد). ج ، عُزَم . (ناظم الاطباء).
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) واجب و ثابت : عزمة من عزمات اﷲ؛ یعنی حقی از حقوق خداوند، یعنی واجبی از آنچه واجب کرده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ثبات و پایداری : ما لَه عزمة و لا عزیمة؛ او را ثبات وصبری نیست در آنچه قصد میکند. (از...
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) عَزم (در تمامی معانی ). (از ناظم الاطباء). رجوع به عزم شود.
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). اِست . (اقرب الموارد). ام عزمة. عَزم .- ام عزمة؛ کون . اِست . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عِزم . عِزمة.