کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازل
/'azal/
معنی
۱. آنچه اول و ابتدا نداشته باشد؛ همیشگی؛ دیرینگی.
۲. زمان بیابتدا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیآغاز
۲. سرمدی، همیشگی ≠ ابد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازل
فرهنگ نامها
(تلفظ: azal) (عربی) ابتدا نداشتن ، بیآغازی ، قَدَم مقابلِ ابد ، زمانی که از آن ابتدا نباشد؛ (در فلسفه) استمرار بینهایتِ زمان در گذشته .
-
ازل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیآغاز ۲. سرمدی، همیشگی ≠ ابد
-
ازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ ابد] 'azal ۱. آنچه اول و ابتدا نداشته باشد؛ همیشگی؛ دیرینگی.۲. زمان بیابتدا.
-
ازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ازلّ] (ادبی) 'azal = زلل
-
ازل
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ ع . ] (اِ.) زمان بی ابتداء.
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ ] (ع مص ) بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ). حبس . || کوتاه کردن رسن اسب و گذاشتن آنرا: ازل الفرس . (از منتهی الارب ). || بازداشتن چهارپای از چراگاه از بیم . (زوزنی ). نگذاشتن شتران خود را بچراگاه از ترس یا ا...
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ زَ ] (ع اِ) همیشگی . (منتهی الارب ) (غیاث ) (السامی فی الاسامی ) (دستوراللغة) (مهذب الاسماء). || زمانی که آنرا ابتدا نباشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ازکنز). اوّل اوّلها. مقابل ِ ابد. عبارتست از استمرارو امتداد وجود در ازمنه ٔ مقدر غیرمت...
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ زَل ل ] (ع ص ) مرد شتاب . || آنکه بر پیشانی اثر شکستگی یا زائد از شجّه دارد. (منتهی الارب ). || آنکه ران و سرونش لاغر باشد. لاغرسرین . (مهذب الاسماء). مرد سبک سرین . مؤنث : زَلاّء. (منتهی الارب ). || گرگ لاغرسرون . گرگ لاغر و سبک سرین و ا...
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ زِ ] (ع ص ) سخت .- اَزْل اَزِل ؛ قحط بسیار سخت .
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اِ ] (ع اِ) کذب . دروغ . (مهذب الاسماء): ما فی حبی ازل ٌ؛ ای کذب . (منتهی الارب ). || بلا. (منتهی الارب ).
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَزول .
-
ازل
دیکشنری عربی به فارسی
بيکران , لا يتناهي , نا محدود , بي اندازه , سرمد
-
واژههای مشابه
-
نقاش ازل
لغتنامه دهخدا
نقاش ازل . [ ن َق ْ قا ش ِ اَزَ ] (اِخ ) کنایه از خالق موجودات است : چو نقاش ازل از بهر خطش به سیمین لوح او بیرنگ برزد.عطار.
-
فرش ازل
لغتنامه دهخدا
فرش ازل . [ ف َ ش ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از لوح ازل است : عمر بر آن فرش ازل بافته آنچه شده باز بدل یافته . نظامی .رجوع به فرش و لوح ازل شود.