کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازفر
معنی
بيرون دادن , زفيرکردن , دم براوردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازفر
لغتنامه دهخدا
ازفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) اسب بزرگ پهلو. ج ، زُفْر. (منتهی الارب ).
-
ازفر
دیکشنری عربی به فارسی
بيرون دادن , زفيرکردن , دم براوردن
-
واژههای همآوا
-
اذفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azfar خوشبو؛ معطر: ◻︎ به باغی کز آب و گلش بازیابی / نسیم گلاب و دَم مشک اذفر (فرخی: ۵۴).
-
اذفر
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ) [ ع . ] (ص .) خوشبو، پربو: مشک اذفر.
-
اذفر
لغتنامه دهخدا
اذفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) تیز. تیزبو. (غیاث ). تیزبوی . (تاج المصادر بیهقی ) (ربنجنی ). پربو. شدیدالرائحة، اعم از خوش یا ناخوش . تُندبوی :صبر مه با شب منور داردش صبر گل با خار اذفَر داردش . مولوی .- مشک اذفر ؛ مشک تیزبوی . (زمخشری ):گهی صورتی گردد از ع...
-
اظفر
لغتنامه دهخدا
اظفر. [ اَ ظَ ] (ع ص ) درازناخن . (تاج المصادر) (مصادر زوزنی چ بینش ) (آنندراج ). رجل اظفر؛ مرد درازناخن و پهن ناخن .(ناظم الاطباء). درازناخن و پهن آن . (منتهی الارب ). درازناخن . ج ، ظُفر. و انثی ظَفْر . (مهذب الاسماء). درازناخن که پهن باشد. (از متن...
-
اظفر
لغتنامه دهخدا
اظفر. [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ ظُفر بندرت . (از متن اللغة). ج ِ ظُفر. (ناظم الاطباء). رجوع به ظفر شود.
-
جستوجو در متن
-
زفیرکردن
دیکشنری فارسی به عربی
ازفر
-
دم براوردن
دیکشنری فارسی به عربی
ازفر , انته
-
زفر
لغتنامه دهخدا
زفر. [ زُ ] (ع اِ) ج ِ ازفر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به ازفر شود.
-
بیرون دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ابعث , ازفر , اشعاع , تطور , رواسب طينية , علاقة موقتة , قذف
-
بارفتن
فرهنگ فارسی معین
(فَ تَ) [ ازفر. ] ( اِ.) فرآورده های بلوری مات به صورت ظروف و اشیاء تزیینی نیمه شفاف که از نوعی خاک چینی ساخته شده اند.
-
آنتریک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ازفر. ] ( اِمص .) 1 - تحریک ، توطئه . 2 - ماجرای هیجان انگیز در یک داستان و نمایش یا فیلم که باعث جلب توجه یا علاقه می شود.