کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازعر
لغتنامه دهخدا
ازعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) تنک موی . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اندک موی . اندک موی تن . (مهذب الاسماء). مؤنث : زَعْراء. ج ، زُعر. (منتهی الارب ). || مرغی که پر ندارد. (مهذب الاسماء). || موی تنک و پریشان . || جای کم علف . (منتهی الارب ). زمین اندک ...
-
واژههای همآوا
-
عظار
لغتنامه دهخدا
عظار.[ ع ِ ] (ع اِمص ) امتلاء و پری از شراب . (از اقرب الموارد به نقل از لسان و تاج ). و رجوع به عظارة شود.
-
عذار
واژگان مترادف و متضاد
چهر، چهره، رخ، رخسار، روی، سیما، عارض، گونه، وجه
-
ازار
واژگان مترادف و متضاد
۱. قطیفه، لنگ ۲. پیجامه، تنبان، زیرجامه، زیرشلواری ۳. دستار، مندیل ۴. پایاب
-
آزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسیب، بلا، صدمه، گزند ۲. تعدی، جفا، جور، ستم، ظلم ۳. اذیت، تعذیب، زجر، شکنجه، عذاب ۴. تعب، سختی، محنت، مرارت، مشقت ۵. تاذی، مزاحمت ۶. رنج، رنجه، عنا
-
عذار
لغتنامه دهخدا
عذار. [ ع ِ ] (ع اِ) افسار ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه از فسار بر گونه های اسب فرو افتد. ج ، عُذُر. (از اقرب الموارد). || نشان فسار بر روی ستور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). داغی است در جای فسار. (از قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ...
-
آذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی] ‹آدار، اذار، آذر، اذر› 'āzār ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماههای سال سُریانی یا رومی؛ ماه اول بهار: ◻︎ این هنوز اول آذار جهانافروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (...
-
آزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: āzār] ‹آزیر› 'āzār ۱. اذیت؛ آسیب؛ گزند: ◻︎ آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی: ۵۱۱).۲. عملی که موجب رنجش دیگری شود؛ رنجش.۳. (بن مضارعِ آزردن و آزاردن) = آزردن۴. (صفت) آزارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): د...
-
ازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ezār ۱. شلوار.۲. [قدیمی] لنگی که به کمر میبستند؛ لنگی؛ فوطه.۳. [قدیمی] هرچیزی که با آن بدن را میپوشاندند؛ پوشاک.
-
ازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ایزار، ازاره، هزاره› [قدیمی، مجاز] 'ezār ۱. پایین هرچیز.۲. = ازاره
-
آذار
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] ( اِ.) ششمین ماه از ماه های سریانی ، ماه اول بهار.
-
آزار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - رنج ، عذاب . 2 - بیماری ، مرض .
-
ازار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.) 1 - زیرجامه ، شلوار. 2 - دستار، فوطه .
-
ازار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = ازاره . ایزاره . هزاره : پایاب ، قعر آب .