کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازرنگ
لغتنامه دهخدا
ازرنگ . [ اَ رَ ] (اِ) خیار. (جهانگیری ). خیار بادرنگ . (برهان ). خیار سبز. (سروری ). آزرنگ . و رجوع به آزرنگ شود.
-
واژههای مشابه
-
آزرنگ
لغتنامه دهخدا
آزرنگ . [ رَ] (اِ) بفتح رابع بر وزن بادرنگ بمعنی غم سخت و محنت صعب و رنج و هلاکت باشد، و با الف ممدوده و با زاء معجمه ، آن خیار که سبز بود، کذا فی الادات . (مؤید الفضلاء). با زاء معجمه و راء مهمله بوزن بادرنگ خیار سبز بود، کذا فی المؤید. (سروری ). ...
-
واژههای همآوا
-
آذرنگ
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzarang) آتش رنگ ، نورانی ، تابناک ، آذرگون ، روشن .
-
آذرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آذررنگ] [قدیمی] 'āzarang ۱. اندوه؛ رنج؛ محنت: ◻︎ ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).۲. = دمار۳. (صفت) روشن: ◻︎ فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ (فردوسی: ۱/۳...
-
آذرنگ
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رَ) 1 - (ص مر.) آتش رنگ ، آذرگون . 2 - روشن ، نورانی . 3 - (اِمر.) آتش ، آذر.
-
آذرنگ
لغتنامه دهخدا
آذرنگ . [ ذَ رَ ] (اِ) غم صعب . محنت صعب . (فرهنگ اسدی ). درد. رنج . خدوگ . آدرنگ : ز فرزند بر جان و تنْت آذرنگ تو از مهر او روز و شب چون نهنگ . ابوشکور.به آهن نگه کن که برّید سنگ نرست آهن از سنگ بی آذرنگ . ابوشکور.مکن بیش از این در جدایی درنگ که از ...
-
آزرنگ
لغتنامه دهخدا
آزرنگ . [ رَ] (اِ) بفتح رابع بر وزن بادرنگ بمعنی غم سخت و محنت صعب و رنج و هلاکت باشد، و با الف ممدوده و با زاء معجمه ، آن خیار که سبز بود، کذا فی الادات . (مؤید الفضلاء). با زاء معجمه و راء مهمله بوزن بادرنگ خیار سبز بود، کذا فی المؤید. (سروری ). ...
-
جستوجو در متن
-
ورمالیده
واژهنامه آزاد
ازرنگ رفته
-
صندلی رنگ
لغتنامه دهخدا
صندلی رنگ . [ ص َ دَ رَ ](ص مرکب ) برنگ صندل . صندل گون . صندل فام : صندل ازرنگ خاکیی عجب است صندلی رنگ خاک ازین سبب است .نظامی .
-
نهنگ
لغتنامه دهخدا
نهنگ . [ ن َ هََ ] (اِ) تمساح . (برهان قاطع) (السامی ) (دهار) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (نصاب ) (منتهی الارب ). فرس البحر. اسب آبی . (یادداشت مؤلف ). جانوری است معروف که در دریا در میان ماهیان بحری به منزله ٔ شیر است در صحرا و بیشه و بنابراین صاحب مؤیدا...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع به ابن اثیر شود). برادر مِهین : مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمدبن محمد جزری . برادر میان...