کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازدراع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازدراع
لغتنامه دهخدا
ازدراع . [ اِ دِ ] (ع مص ) کاشتن تخم را. (منتهی الارب ). کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تخم کشتن . زرع . (زوزنی ). کشتن . کاشتن .
-
واژههای همآوا
-
ازدراء
لغتنامه دهخدا
ازدراء. [ اِ دِ ] (ع مص ) حقیر داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ).احتقار. کم شمردن . تحقیر. خوار داشتن . استزراء : و لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب و لااقول انی ملک و لااقول للذین تزدری اعینکم لن یؤتیهم اﷲ خیراً اﷲ اعلم بم...
-
جستوجو در متن
-
کشت کردن
لغتنامه دهخدا
کشت کردن . [ ک ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) زراعت کردن . فلاحت کردن . زرع . حرث . احتراث . ازدراع . حراثة. (ترجمان القرآن ) (حبیش تفلیسی ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) : هین مگو کاینک فلانی کشت کرددر فلان سال و ملخ کشتش بخورد.مولوی .خوبکاران او چو ک...