کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازدر
/'azdare/
معنی
۱. درخورِ؛ سزاوارِ؛ شایستۀ: ◻︎ زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت / هر چند نباشد برِ او ازدرِ زنهار (فرخی: ۸۹).
۲. (صفت) شایسته؛ سزاوار: ◻︎ خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود / همه در آرزوی جنگ و جنگ را ازدر (فرخی: ۷۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازدر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [قدیمی] 'azdare ۱. درخورِ؛ سزاوارِ؛ شایستۀ: ◻︎ زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت / هر چند نباشد برِ او ازدرِ زنهار (فرخی: ۸۹).۲. (صفت) شایسته؛ سزاوار: ◻︎ خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود / همه در آرزوی جنگ و جنگ را ازدر (فرخی: ۷۱).
-
ازدر
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (ص مر.) سزاوار، شایسته ، لایق .
-
ازدر
لغتنامه دهخدا
ازدر. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) (از: از + دَر) درخور. سزاوار. لایق . (جهانگیری )(برهان ). شایسته . مناسب . حری . زیبنده . زیبای . (برهان ). برازنده . شایان . مخصوص . برای . بجهت : فرستاد بر میمنه سی هزارگزیده سوار ازدر کارزار. فردوسی .بیاراستند ازدر جهن جا...
-
جستوجو در متن
-
ناهیختنی
لغتنامه دهخدا
ناهیختنی . [ ت َ] (ص لیاقت ) که ازدر آهیختن نیست . مقابل آهیختنی .
-
نافروختنی
لغتنامه دهخدا
نافروختنی . [ ف ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدر فروش نیست . که نشایدش فروخت . که نتوانش فروخت . مقابل فروختنی . || که ازدر افروختن نیست . ناافروختنی . مقابل افروختنی . رجوع به افروختنی شود.
-
آزردنی
لغتنامه دهخدا
آزردنی .[ زَ دَ ] (ص لیاقت ) اَزدَرِ آزردن . درخور آزردن .
-
آغشتنی
لغتنامه دهخدا
آغشتنی . [ غ َ / غ ِ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور آغشتن . ازدرِ آغشتن .
-
آمرزیدنی
لغتنامه دهخدا
آمرزیدنی . [م ُ دَ ] (ص لیاقت ) درخور آمرزیدن . ازدرِ آمرزیدن .
-
آمیختنی
لغتنامه دهخدا
آمیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور آمیختن . ازدرِ آمیختن . که آمیختن آن ناگزیر بود.
-
ناسابیدنی
لغتنامه دهخدا
ناسابیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که سائیدنی نیست . که ازدر سابیدن نیست . مقابل سابیدنی . رجوع به سابیدنی شود.
-
ناسرائیدنی
لغتنامه دهخدا
ناسرائیدنی . [ س َ دَ ] (ص لیاقت ) که سرائیدنی نیست . که ازدر سرائیدن نیست . رجوع به سرائیدنی شود.
-
نادرویدنی
لغتنامه دهخدا
نادرویدنی . [ دَ رَ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل درویدن نیست . که ازدر درویدن نباشد.
-
نامزیدنی
لغتنامه دهخدا
نامزیدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت ) که ازدَرِ مزیدن نیست . که مزیدن را نشاید.
-
نابخشودنی
لغتنامه دهخدا
نابخشودنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل بخشودن نیست . که قابل عفو نیست . نه ازدر بخشودن . مقابل بخشودنی .