کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازخ
معنی
(اَ زَ) ( اِ.) نک زگیل .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازخ
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) ( اِ.) نک زگیل .
-
ازخ
لغتنامه دهخدا
ازخ . [ ] (اِخ ) شهری است در یازده فرسنگی سمرقند.
-
ازخ
لغتنامه دهخدا
ازخ . [ اَ ] (ع اِ) گاو نر. ارخ .
-
ازخ
لغتنامه دهخدا
ازخ . [ اَ زَ ] (اِ) دانه های سخت باشد که از بدن آدمی برآید و درد نکند و آنرابعربی ثؤلول گویند. (برهان ). سِلعه . (منتهی الارب ).زگیل . زخ . آزخ . آژخ . بالو. صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: ثُؤْلول ، و آنرا بشهر من یعنی گرگان گندمه گویند و اندر بعضی...
-
واژههای مشابه
-
آزخ
واژگان مترادف و متضاد
بالو، زگیل
-
آزخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ازخ، آژخ، اژخ، زخ› (پزشکی) [قدیمی] 'āzax = زگیل
-
آزخ
فرهنگ فارسی معین
(زَ) ( اِ.) زگیل ، بالو، واژو.
-
آزخ
لغتنامه دهخدا
آزخ . [ زَ ] (اِ) واژو. (زمخشری ). بالو. ثؤلول . کوک . اَژخ . زخ . زگیل . پالو. سگیل . وارو. و آن برآمدگیهای خرد باشد چندِ ماشی و بزرگتر، گوشتین برنگ پوست و غیرحساس که بر دستها و گاه بر روی افتد : آن سرخ عِمامه بر سر اوچون آزخ زشت بر سر ...-ر. مرادی...
-
واژههای همآوا
-
آزخ
واژگان مترادف و متضاد
بالو، زگیل
-
آزخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ازخ، آژخ، اژخ، زخ› (پزشکی) [قدیمی] 'āzax = زگیل
-
آزخ
فرهنگ فارسی معین
(زَ) ( اِ.) زگیل ، بالو، واژو.
-
آزخ
لغتنامه دهخدا
آزخ . [ زَ ] (اِ) واژو. (زمخشری ). بالو. ثؤلول . کوک . اَژخ . زخ . زگیل . پالو. سگیل . وارو. و آن برآمدگیهای خرد باشد چندِ ماشی و بزرگتر، گوشتین برنگ پوست و غیرحساس که بر دستها و گاه بر روی افتد : آن سرخ عِمامه بر سر اوچون آزخ زشت بر سر ...-ر. مرادی...