کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازجهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازجهت
مترادف و متضاد
ازبابت، ازحیث، ازنظر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازجهت
واژگان مترادف و متضاد
ازبابت، ازحیث، ازنظر
-
جستوجو در متن
-
من باب
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی] menbābe ازبابتِ؛ ازجهتِ: منبابِ مثال.
-
لَن يُکْفَرُوْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
هرگز ازجهت آن مورد ناسپاسي قرار نخواهند گرفت
-
ازباب
واژگان مترادف و متضاد
ازجهت، ازحیث، ازنظر، بابت، راجع، منباب
-
مَرْفُوعِ
فرهنگ واژگان قرآن
بلند شده - رفعت و بلندي داده شده (چه از لحاظ مقامي و چه ازجهت مكاني)
-
مَّرْفُوعَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بلند شده - رفعت و بلندي داده شده(چه از لحاظ مقامي و چه ازجهت مكاني)
-
کارتنگ شدن
لغتنامه دهخدا
کارتنگ شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به کارتنگ گرفتن شود : ازجهت خلف کار تنگ شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 585).
-
جرجی
لغتنامه دهخدا
جرجی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن محمدبن خالدبن سعیدبن جرجه مکنی به ابوعمر و ملقب بقنبل . وی درمکه می زیست و از محدثان بود و معروف شدن به جرجی ازجهت انتساب به جدش جرجه می باشد. (از لباب الانساب ).
-
مَسَاکِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
فقيران و بيچارگان - مسكين ها (کلمه مسکين به معناي کسي است که از فقير بدحالتر باشد به عبارت ديگر فقير با برطرف شدن نيازش ديگر فقير نيست و چه بسا غني شود ولي مسكين كسي است كه حتي اگر نيازش را بر طرف كنند باز هم طولي نمي كشد كه محتاج مي شود يا در همان...
-
مِسْکِينِ
فرهنگ واژگان قرآن
فقير و بيچاره (کلمه مسکين به معناي کسي است که از فقير بدحالتر باشد به عبارت ديگر فقير با برطرف شدن نيازش ديگر فقير نيست و چه بسا غني شود ولي مسكين كسي است كه حتي اگر نيازش را بر طرف كنند باز هم طولي نمي كشد كه محتاج مي شود يا در همان دم ازجهت ديگر م...
-
خمیازه ٔ پا
لغتنامه دهخدا
خمیازه ٔ پا. [ خ َم ْ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سیر کوتاه که ازجهت دفع کاهلی و سستی کنند. (آنندراج ) : در تمنای تو برگرد جهان گردیدنم نیست چون پرگار جز خمیازه های پا مرا. وحید (از آنندراج ).سیر این باده به خمیازه ٔ پایی میخواست گشتن شوق ...
-
مَعْذِرَةً
فرهنگ واژگان قرآن
ازجهت انجام تکلیف - به جهت حجت وعذر (آیه ی "وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً ﭐللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ " یعنی گروهى از بنىاسرائيل [كه...
-
درجت
لغتنامه دهخدا
درجت . [ دَ رَ ج َ ] (از ع ، اِ) درجة. مرتبت . درجه . رتبت . ج ، درجات : هرکه رای ضعیف ... دارد از درجتی عالی به رتبتی خامل می گراید. (کلیله و دمنه ). هر روز... درجت وی [ گاو ] در احسان و انعام منیف تر می شد. (کلیله و دمنه ). آن درجت شریف و رتبت عالی...
-
را
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [پهلوی: rāδ] rā ۱. علامت مفعول صریح (بیواسطه) که بیشتر با مفعول میآید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمیآورد: فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید.۲. (حرف اضافه) [قدیمی] برایِ؛ بهرِ؛ ازجهتِ؛ ازپیِ: ◻︎ ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گرد...