کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازبر
/'azbar/
معنی
از حفظ؛ از حافظه.
〈 ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.
〈 ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازبر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹ازبرم، ازبیر› 'azbar از حفظ؛ از حافظه.〈 ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.〈 ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
-
ازبر
لغتنامه دهخدا
ازبر. [ اَ ب َ ] (ع ص ) مرد بزرگ دوش و کتف . || موذی از هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
ازبر کردن
واژگان مترادف و متضاد
بهخاطرسپردن، حفظ، حفظ کردن، نگهداری
-
واژههای همآوا
-
از بر
فرهنگ فارسی معین
(اَ. بَ رِ) (ق .) بالای ، برفرازِ.
-
از بر
فرهنگ فارسی معین
(اَ. بَ) (اِ.) 1 - از حفظ ، از حافظه . 2 - به یاد سپرده شده .
-
از بر
لغتنامه دهخدا
از بر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) یاد. (مؤید الفضلاء). بیاد گرفتن . (برهان ). بخاطر نگاه داشتن . (برهان ) (غیاث ). حفظ. (جهانگیری ) (برهان ) (مؤید الفضلاء از شرفنامه ). زِ بَر. از بیر. از بَرْم : روزی هزار بار بخواندم کتاب صبرچشمم نبست ...
-
از بر
لغتنامه دهخدا
از بر. [ اَ ب َ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (پهلوی : اَزْ، اَپَر) بر. از فراز. روی . بالای ِ. فوق : یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک . فردوسی .دو چشم از برسر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون . فردوسی (در وصف اژدها).جهاندار کیخس...
-
جستوجو در متن
-
بیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bir = ویر۱〈 ازبیر: [قدیمی] = ازبر
-
ز بر
لغتنامه دهخدا
ز بر. [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از «ز» مخفف از و «بر» بمعنی بالا: از بالا و از فوق . (فرهنگ نظام ) . || زِ بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن ...
-
ازبرم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] 'azbarm = ازبر: ◻︎ از مصحف تندی و درشتی نه همانا / یک سوره برآید که تو ازبرم نداری (فتوحی: لغتنامه: ازبرم).
-
تلقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talaqqof ۱. چیزی را بهسرعت ربودن.۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
-
حفظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hefz ۱. نگهبانی کردن؛ نگهداری کردن.۲. جلوگیری از نابود شدن چیزی.۳. یاد گرفتن و ازبر کردن شعر یا مطلبی.