کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ار زان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
strain ellipsoid
بیضیوار کُرنش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مکان هندسی نقاطی از جسم جامد کشسان تغییرشکلیافته که این نقاط پیش از تغییر شکل بر روی کرۀ یکه قرار داشتهاند
-
آر. پی . جی
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . R.P.G ] (اِ.) نوعی موشک - انداز کوچک ضد تانک .
-
او. آر. اس
فرهنگ فارسی معین
(اُ اِ) [ انگ . ]O.R.S (اِ.) محلولی حاوی قند و نمک های گوناگون که به بیمار مبتلا به اسهال می دهند تا آب و املاح از دست رفتة بدن او جبران شود.
-
پاسی سور ار
لغتنامه دهخدا
پاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.
-
اَرّ و بَرّ
فرهنگ گنجواژه
صدای گریه بچه.
-
اَرّ و وَّر
فرهنگ گنجواژه
صدای گریه بچه.
-
بی آر تی
واژهنامه آزاد
BRT مخفف Bus Rapid Transit ؛ حمل و نقل سریع السیر اتوبوسی.
-
ام. آر. آی
واژهنامه آزاد
نوعی تصویربرداری از اندام ها و احشای درونی بدن برای تشخیص بیماری، از طریق ره گیری آب بافت های بدن، با استفاده از تشدید مغناطیس هسته و بررسی نتیجۀ آن به یاری کامپیوتر؛ نمایش تشدید مغناطیسی.
-
واژههای همآوا
-
عرضان
لغتنامه دهخدا
عرضان . [ ع ِ ] (اِخ ) دو وادی است در یمامة یکی عرض شَمام است و دیگری عرض حَجر. رجوع به معجم البلدان شود.
-
عرضان
لغتنامه دهخدا
عرضان . [ ع ِ / ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَریض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عریض شود.
-
ارزان
واژگان مترادف و متضاد
رخیص، کمارزش، کمبها، کمقیمت، مفت، مناسب، نازل ≠ گران
-
ارزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ گران] 'arzān ۱. ویژگی آنچه قیمتش از نرخ روز کمتر باشد؛ کمبها: ◻︎ نرخ متاعی که فراوان بُوَد / گر به مثل جان بُوَد ارزان بُوَد (جامی۳: ۵۰۰).۲. [قدیمی، مجاز] بیارزش؛ بیمقدار.
-
ارزان
فرهنگ فارسی معین
( اَ )(ص .) 1 - کم بها. 2 - سزاوار، شایسته . 3 - پست ، بی مایه .
-
ارزان
لغتنامه دهخدا
ارزان . [ اَ ] (اِخ ) (دشت ...) موضعی بین جزجیرکان و کازرون فارس . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 163 شود. ظاهراً مراد دشت ارژن است .
-
ارزان
لغتنامه دهخدا
ارزان . [ اَ ] (نف / ص ) آنچه ارزنده باشد ببهای وقت . (رشیدی ). چیزی که به قیمتش می ارزد. ارزش دار. که ارزد. || کم بها. رخیص . مقابل گران . (مؤید الفضلاء). مقابل ِ غالی و ثمین : گر ارزان بدی مرغ ، با این سوارنبودی مرا تیره شب کارزار. فردوسی .گرچه ار...