کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اری برزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ] (اِخ ) والی فریگیه (افروغیه ) و لیدیه و یونیه بزمان اردشیر دوم هخامنشی که عاصی شد. (ایران باستان ص 1138 و 1142 و 1143 و 1148 و 1151).
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ] (اِخ ) از سرداران بزرگ و شجاع ایران در عهد داریوش سوم هخامنشی مدافع دربند پارس . اسکندر، پس از مطیع کردن اوکسیان قشون خود را بدو قسمت تقسیم کرده پارمن ْ یُن ْ را از راه جلگه (یعنی از راه رامهرمز و بهبهان کنونی )بطرف پارس ...
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ](اِخ ) پسر ارته وازد اوّل . در زمان فرهاد چهارم میان او و پادشاه آذربایجان نفاری تولید شد که بر اثر آن در بین 20 ق . م . و 2 م . آذربایجان از روم پادشاهی خواست و روم نیز اری ُبرزن مزبور را فرستاد. (ایران باستان ص 2624 بنقل...
-
واژههای مشابه
-
آری
واژگان مترادف و متضاد
آره، بله، بلی، لبیک، نعم ≠ خیر، نه
-
آری
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [مقابلِ نه] 'āri کلمۀ جواب؛ بله؛ بلی؛ حتماً؛ بیشک.
-
آری
فرهنگ فارسی معین
(ق .) = آره : کلمه ای است برای تصدیق امری ، بلی ، بله ؛ مق نه ، نی .
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (اِخ ) آریا. نام ایالت قدیم ایران که امروز مشتمل بر خراسان شرقی و سیستان است و نام کرسی آن در قدیم آرتاکوآنا بوده است و اسکندر شهری به نام اسکندریّه ٔ آره ایا در کنار هری رود بنا کرد و جمعیت و آبادی آن را بدین شهرکه شاید هرات امروزین باشد تحویل...
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (اِخ ) نام یکی از طوایف چادرنشین بندپی از بخشهای مازندران .
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (ق ) کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها. ای . نعم . اجل . مقابل نه ، نی : چنین گفت آری شنیدم پیام دلم شد بدیدار تو شادکام . فردوسی .چنین داد پاسخ بدو کندروکه آری شنیدم تو پاسخ شنو. فردوسی .گفت این پیغام خداوند بحقیقت می گذا...
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . [ ری ی ] (ع اِ) آخیه . اَخیه . میخ آخور. (مهذب الاسماء). ستوربند. ج ، اواری ّ.
-
اری پید
لغتنامه دهخدا
اری پید. [ اُ ] (اِخ ) اُری پیدِس . یکی از شعرای بزرگ یونان ، مولد وی سالامین (480 ق . م .) است . او راست : داستانهای ایفی ژنیا در اُلیس و ایفی ژنیا در تورید و الکتر و عموم آنها غم انگیز است . اری پید زمانی نزد آتاگزاگراس بتحصیل فلسفه پرداخت ، لکن از...
-
اری تس
لغتنامه دهخدا
اری تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) والی سارد از جانب کوروش . هردوت گوید (کتاب سوم ، بند 120 - 128): ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره ٔ سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((...
-
اری تی
لغتنامه دهخدا
اری تی . [ اُ ] (اِخ ) زن بُرِه خدای باد شمال در اساطیر یونان . (ایران باستان ص 773).
-
اری ژن
لغتنامه دهخدا
اری ژن . [ اِژِ ] (اِخ ) ژان اسکات . فیلسوف و متکلم . مولد او اسکاتلند یا ایرلند به سال 833 م . وی در اظهار عقاید خویش جسور بود و شارل لوشو او را نزد خود خواند. اری ژن به سال 880 م . درگذشت .