کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارژن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دشت ارجن
لغتنامه دهخدا
دشت ارجن . [ دَ ت ِ اَ ج َ ] (اِخ ) دشت ارژن ، که زمینی است در فارس . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به دشت ارژن شود.
-
دشت ارزن
لغتنامه دهخدا
دشت ارزن . [ دَ ت ِ اَ زَ ] (اِخ ) سرزمینی است در فارس . (از معجم البلدان ). دشت ارژن . دشت ارجن . رجوع به دشت ارژن شود.
-
ارجن
لغتنامه دهخدا
ارجن . [ اَ ج َ ] (اِ) درخت بادام تلخ را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ).درخت ارزن . اَرزَه و آن درختی است سخت . اَرژَن . رجوع به ارژن و ارجان شود.
-
بخورک
لغتنامه دهخدا
بخورک . [ ب ُ رَ ] (اِ) ارژن . (فرهنگ فارسی معین ). نامی است که در شیراز به ارژن دهند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ارژن شود. || بادام کوهی . (یادداشت مؤلف ). نامی است که در فارس به بادام دهند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 2 ص 227). رجوع به ارزن و ارجا...
-
ارجنک
لغتنامه دهخدا
ارجنک . [ اَ ج َ ن َ ] (اِ) نامی است که در ناحیه ٔ رازکان به «رامنوس پالازی » دهند و آنرا گونه هاست چون اشنگور و تنگرَس ، و سیاه توسه ، و سیاه اربه و کنار و سیاه تلو و عناب . ارژن . رجوع به ارژن و کلمات فوق شود.
-
ارجنه
لغتنامه دهخدا
ارجنه . [ اَ ج َ ن َ ] (اِخ ) نام دشتی است در فارس . گویند امیرالمؤمنین علیه السلام سلمان را در آن بزور ولایت از چنگ شیر نجات داد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ظاهراً همان دشت ارژن فارس است . و رجوع به ارژن شود.
-
بادام کوهی
لغتنامه دهخدا
بادام کوهی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از بادام است که در کوهسار پیدا می شود بغایت گرم وترش است . (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 197). همان بخورک است . (شرفنامه ٔ منیری ). ارژن . رجوع به ارژن شود.
-
لرگ
لغتنامه دهخدا
لرگ . [ ل ُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در «وار» از ولایت ِ دراگینیان نزدیک آرژن به فرانسه . دارای 2707 تن سکنه .
-
تنگس
لغتنامه دهخدا
تنگس . [ ت َ گ َ / گ ِ ] (اِ) بمعنی تنگز است که درخت پرخار باشد و گلش به کاسنی ماند. (برهان ) (آنندراج ). تنگز. (ناظم الاطباء). نام درختی است که خارهای تیز بسیار داشته باشد و رنگ گل آن به رنگ گل کاسنی است و آتش هیزمش به غایت تند و تیز بود. (از فرهنگ ...
-
ارز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پول، پولبیگانه، سعر ۲. ارج، ارزش، بها، قیمت ۳. رتبه، قدر، مرتبه، مقام ۴. ارژن، بخورک ≠ بیارز
-
کاروانسرا میان کتل
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا میان کتل . [ کارْ / رِ س َ ک ُ ت َ ] (اِخ ) نام جائی کنار راه شیراز و کازرون میان دشت ارژن و پل آبگینه در 978700 گزی تهران .
-
ارزان
لغتنامه دهخدا
ارزان . [ اَ ] (اِخ ) (دشت ...) موضعی بین جزجیرکان و کازرون فارس . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 163 شود. ظاهراً مراد دشت ارژن است .
-
حایط حاجی قوام
لغتنامه دهخدا
حایط حاجی قوام . [ ی ِ طِ ق َ ] (اِخ ) محلی است در پنج فرسنگی شیراز. از او تا دیه دشت ارژن هشت فرسنگ است . رجوع به نزهةالقلوب ص 187 شود.
-
توز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توزه، توژ› [قدیمی] tuz پوست سفت و نازک درخت ارژن که به کمان و زین اسب میپیچیدهاند: ◻︎ در کمان سپید توز نهاد / بر سیاهاژدها کمین بگشاد (نظامی۴: ۵۷۴).
-
صمغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) samq مادۀ چسبناکی که از برخی درختان خارج شده و در روی پوست درخت منعقد میگردد.〈 صمغ عربی: (زیستشناسی) صمغی که از درخت ارژن، نوعی اقاقیا، و بعضی اشجار دیگر بهدست میآید و مصرف دارویی دارد.