کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارژنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارژنگ
/'aržang/
معنی
۱. نام کتاب مانی که دارای انواع نقشونگار بوده: ◻︎ در جنب جمال تو بُوَد صورت دیدار / هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد (خواجو: ۴۱۷)، ◻︎ به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ / چنان برزد که مانی نقش ارژنگ (نظامی۲: ۲۲۳).
۲. [قدیمی، مجاز] جایی یا چیزی که دارای نقشونگار زیبا باشد.
۳. [قدیمی، مجاز] نقشونگار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارژنگ
فرهنگ نامها
(تلفظ: aržang) (= ارتنگ) نام کتاب مصور تألیف ' مانی '؛ (در اعلام) نام پهلوانی تورانی پسر زره ؛ نام چاهی در توران ؛ (به مجاز ) نقش و نگار .
-
ارژنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارثنگ، ارتنگ، اردهنگ، اردنگ، ارجنگ› 'aržang ۱. نام کتاب مانی که دارای انواع نقشونگار بوده: ◻︎ در جنب جمال تو بُوَد صورت دیدار / هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد (خواجو: ۴۱۷)، ◻︎ به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ / چنان برزد که مانی نقش ارژنگ (نظام...
-
ارژنگ
فرهنگ فارسی معین
(اَ ژَ) (اِ.) نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده و به موجب آن مانی ادعای پیغمبری داشت .
-
ارژنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) نام چاهی که افراسیاب ، بیژن را در آن زندانی کرد.
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِ) جادوئی . طلسم : ترا دشمن آمد بگاهت نشست یکی گرزه ٔ گاوپیکر بدست همه بند و نیرنگ و ارژنگ برددلارام بگرفت و گاهت سپرد. فردوسی .|| هر کتابی که صور و اشکال داشته باشد. (رشیدی ) (غیاث اللغات ). رجوع به ارتنگ و ارثنگ شود.
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِخ ) (چاه ...) چاهی بتوران زمین که افراسیاب بیژن را در آن بند کرد. چاه بیژن : به پیلان گردنکش آن سنگ راکه پوشد سر چاه ارژنگ را. فردوسی .که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کندپسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ . فرخی .مخالفانش چون بیژن اندر اول...
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِخ ) ارتنگ . ارثنگ . کتاب مانی که بتصاویر دلکش منقش بود : بخاقان یکی نامه ارژنگ وارنوشتند پر بوی و رنگ و نگار. فردوسی .هزار یک که نهان در سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارژنگ . فرخی .و کتابی کرد [ مانی ] به انواع تصاو...
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِخ ) نام دیوی از سالاران دیو سپید به مازندران گاه جنگ کیخسرو، و او را رستم بکشت : سپرد آنچه بود [ دیو سپید ] از کران تا کران به ارژنگ سالار مازندران . فردوسی .چو ارژنگ بشنید گفتار اوی به مازندران شاه بنهاد روی . فردوسی .نه ارژنگ م...
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَژَ ] (اِخ ) نام پهلوانی تورانی پسر زره و او بدست طوس کشته شد. (برهان ). یکی از پهلوانان تورانی است و بر دست طوس بن نوذر کشته شد. (جهانگیری ) : به پور زره گفت نام تو چیست ز گردان جنگی ترا نام کیست بدو گفت ارژنگ جنگی منم سرافراز شیر درنگی م...
-
واژههای مشابه
-
دز ارژنگ
لغتنامه دهخدا
دز ارژنگ . [ دِ زِ اَ ژَ ] (اِخ ) دریک فرسخی غالیه کوه درناحیه ٔ بختیاری چهارلنگ واقع و محل سکونت طایفه ٔ عیسی وند است . (ازجغرافیای سیاسی کیهان ).
-
ارژنگ وار
لغتنامه دهخدا
ارژنگ وار. [ اَ ژَ ] (ص مرکب ) مانند ارژنگ . نظیر ارژنگ مانی در هنر و صنعت . ارتنگ وار : یکی نامه بنوشت ارژنگ وارپر آرایش و بوی و رنگ و نگار. فردوسی .بخاقان یکی نامه ارژنگ وارنوشتند پر بوی و رنگ و نگار. فردوسی .و رجوع به ارتنگ وار شود.
-
چاه ارژنگ
لغتنامه دهخدا
چاه ارژنگ . [هَِ اَ ژَ ] (اِخ ) چاهی در توران زمین که افراسیاب بیژن را در آن چاه زندانی کرد. چاه بیژن : به پیلان گردنکش آن سنگ راکه پوشد سر چاه ارژنگ را. فردوسی .رجوع به ارژنگ و چه ارژنگ شود.
-
جستوجو در متن
-
ارتنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'artang = ارژنگ