کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اروه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اروه
لغتنامه دهخدا
اروه . [ اَ ] (اِخ ) مرکز قضائیست در سنجاق سعرد از ولایت تبلیس تقریباً در مسافت پنج ساعت راه از شمال شرقی قصبه ٔ سعرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اروه
لغتنامه دهخدا
اروه . [ اُ وِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از خزندگان زحّافه از خانواده ٔ آنگیده که در اروپا و بربر و آسیای غربی بسیار است .
-
اروه
لغتنامه دهخدا
اروه .[ ] (اِخ ) (ده ...) دهی است بدوفرسنگی مغرب لنده .
-
واژههای مشابه
-
اروة
لغتنامه دهخدا
اروة. [ اَرْ رُ وَ ] (اِخ ) گنگبار بحر احمر واقع دربین 40 درجه و 16 دقیقه ٔ طول غربی و 13 درجه و 36 دقیقه عرض شمالی ، در 30 میلی شمال غربی شهر مخا. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ). || جزیره ای است متعلق بدانمارک از دوک نشین شلسویک در دریای بالتیک ، بمسافت 10...
-
ده دم تنگ اروه
لغتنامه دهخدا
ده دم تنگ اروه . [ دِه ْ دَ ت َ اَرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در9هزارگزی شمال باختری لنده مرکز دهستان . دارای 300 تن سکنه است . آب آن از چشمه ساکنین تأمین می شود. از طایفه ٔ طیبی هستند. (از فرهنگ ...
-
واژههای همآوا
-
عروه
فرهنگ فارسی معین
(عُ رْ وِ) [ ع . عروة ] (اِ.) 1 - مال نفیس . 2 - آن چه که بشود به آن امید داشت و اطمینان کرد. 3 - دستآویز. 4 - دستة کوزه .
-
اروح
لغتنامه دهخدا
اروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.- امثال : اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گویند: الیأس احدی الراحتین . (مجمع الامثال میدانی ).|| (ص ) مرد که پایها گشاده گذارد در رفتن . آنکه سرپایش از...
-
عروه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عروَة] [قدیمی، مجاز] 'orve ۱. حلقه؛ دسته؛ دستگیره؛ دستۀ چیزی، مثل دستۀ ابریق.۲. دستاویز.۳. مال نفیس و پربها.۴. آنچه بشود به آن امید داشت واطمینان کرد.
-
جستوجو در متن
-
مارکرمه
لغتنامه دهخدا
مارکرمه . [ ک ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا این کلمه را معادل «اروه » فرانسوی گرفته و آن خزنده ای است حشره خوار و بی دست و پا و همانند مارمولک ، سریعالحرکت است ، اندامش بمانند کرم و مار می باشد. و رجوع به لاروس شود.
-
بتلیس
لغتنامه دهخدا
بتلیس . [ ب ِ ] (اِخ ) بدلیس . نام شهر و ولایتی به آسیای صغیر. این شهر در کردستان ترکیه نزدیک دریاچه ٔ وان واقع شده . کرباس بافی و ظرف نقره ٔ آن معروف است . بسال 25 هَ . ق . به دست عیاض بن غنم بتصرف مسلمانان درآمد. در زمان شاه اسماعیل صفوی در تصرف ای...