کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اروش
لغتنامه دهخدا
اروش . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَرش .
-
واژههای مشابه
-
اُرُّوش
لهجه و گویش بختیاری
orruš بلغور گندم پوست کنده.
-
اروش داشان
لغتنامه دهخدا
اروش داشان . [ ] (اِخ ) موضعی بساحل غربی رود مرغاب .
-
آشِ اُرّوش
لهجه و گویش بختیاری
âš-e orruš آش بلغور گندم پوست کنده.
-
واژههای همآوا
-
عروش
لغتنامه دهخدا
عروش . [ ع ُ ] (اِخ ) (دارالَ ...) قریه یا آبی است در یمامه . (از معجم البلدان ).
-
عروش
لغتنامه دهخدا
عروش . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَرش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرش شود : همی بینید که عروش و بارگاه دواوین او مهدوم و مهدود... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 454). || خانه های مکه . (ناظم الاطباء). بیوت مکه . (اقرب الموارد). رجوع به عرش شود.
-
عروش
لغتنامه دهخدا
عروش . [ ع ُ ] (ع مص ) وادیج بستن رَز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرار دادن شاخه های درخت رَز بر چوب . (از اقرب الموارد). داربست ساختن رز را. چفته بندی کردن برای درخت رز. || اقامت نمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرد گرفتن چاه را بقدر ...
-
اُرُّوش
لهجه و گویش بختیاری
orruš بلغور گندم پوست کنده.
-
جستوجو در متن
-
پوزن
لغتنامه دهخدا
پوزن . [ پ ُ زَ ] (اِخ ) نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه . دارای راه آهن و 2750 تن سکنه .
-
ارومش
لغتنامه دهخدا
ارومش . [ ] (اِ) تأویل این خبر آن باشد که حسنات بر اعواض کنند یعنی اعواض آلام او (ظالم ) بردارند و بمظلوم دهند، چه بادله ٔ عقل درست شده است که بعمل کسی دیگری را ثواب ندهند و نیز بادله ٔ شرع از قرآن و اخبار مقطوع علیها، لابد این خبر را تأویل باید و ...
-
ارش
لغتنامه دهخدا
ارش . [ اَ ] (ع اِ) دیه . پاداش . کیفر. دیه ٔ جراحت . دیت جراحت . (غیاث اللغات ). تاوان زخمها.(دستور). آنچه واجب آید در جراحت . (مهذب الاسماء): اَرش ِ خَدش ؛ دیه ٔ خراش . ارش جنایت ؛ دیه ٔ آن . ج ، اُروش . هو بدل ما دون النفس من الاطراف و قد یطلق علی...