کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارو
معنی
داستاني را تعريف کردن , داستان سرايي کردن , نقالي کردن , شرح دادن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارو
لغتنامه دهخدا
ارو. [ ] (اِخ ) قصبه ای بمشرق بهبهان .
-
ارو
لغتنامه دهخدا
ارو. [ اَرْ رو ] (اِخ ) مجمعالجزایر (گنگبار) ماله در شمال استرالیا که قریب 80 جزیره است و آن تقریباً بین 5 و 7 درجه عرض جنوبی و 135 درجه ٔ طول شرقی واقع است و قریب 80 میل از جنوب غربی بابوا مسافت دارد. طول بزرگترین آنها نزدیک به 70 میل و عرض آن 20 می...
-
ارو
لغتنامه دهخدا
ارو. [ اِ رُ ] (اِخ ) پیر. مشاور قضائی فرانسه ، متولد در آنژر (1536 - 1601 م .).
-
ارو
دیکشنری عربی به فارسی
داستاني را تعريف کردن , داستان سرايي کردن , نقالي کردن , شرح دادن
-
واژههای مشابه
-
آرو
لغتنامه دهخدا
آرو. (اِخ ) نام موضعی از توابع طهران دارای معدن ذغال سنگ .
-
وادی آرو
لغتنامه دهخدا
وادی آرو. (اِخ ) رودی است در ناحیه ٔ کتلونیه اندلس . (از الحلل السندسیه ج 2 ص 199).
-
چشم آرو
لغتنامه دهخدا
چشم آرو. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چشمارو. چیزی که بجهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند، اعم از آنکه برای آدمی یا حیوانات دیگر یا کشتزار و باغ و خانه و سرای و امثال آن باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی که بجهت دفع نظر ...
-
واژههای همآوا
-
عرو
لغتنامه دهخدا
عرو. [ ع َرْوْ ] (ع مص )فروگرفتن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فروگرفتن کاری را. (ناظم الاطباء). المام و فروگرفتن . (از اقرب الموارد). || آمدن حالی که احسان و نیکوئی می خواست . (از منتهی الارب ). قصد کردن کسی را جهت طلب احسان و نیکوئی . (از ن...
-
عرو
لغتنامه دهخدا
عرو. [ ع َرْوْ] (ع ص ) خالی و پری . (منتهی الارب ). أنا عرو منه ؛ خالی از او هستم . فلان عرو من الذنوب ؛ بر او گناهی نیست . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه اهتمام امور نکند. (منتهی الارب ). کسی که به امر توجه نکند و اهتمام نورزد. (از اق...
-
آرو
لغتنامه دهخدا
آرو. (اِخ ) نام موضعی از توابع طهران دارای معدن ذغال سنگ .
-
جستوجو در متن
-
داستانی را تعریف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارو
-
داستان سرایی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارو