کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارنب
/'arnab/
معنی
۱. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره.
۲. (زیستشناسی) [قدیمی] = خرگوش
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'arnab ۱. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] = خرگوش
-
ارنب
فرهنگ فارسی معین
(اَ نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خرگوش . 2 - یکی از صورت های فلکی جنوبی .
-
ارنب
لغتنامه دهخدا
ارنب . [ اَ ن َ ] (ع اِ) خرگوش . (صراح ) (غیاث ). توشقان . دوشان . خرگوش نر یا خرگوش ماده . و یا خرگوش ماده را ارنب و نر را خزز گویند. (منتهی الارب ). ج ، اَرانِب ، اَران . (منتهی الارب ). ارنب بالیونانیة لاغوس و اللطینیة لابره و العربیة خزز و البربر...
-
ارنب
لغتنامه دهخدا
ارنب . [ اَ ن َ ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب . (منتهی الارب ) (شمس اللغات ) (آنندراج ).
-
ارنب
لغتنامه دهخدا
ارنب . [ اَ ن َ ](اِخ ) صورتی فلکی از صورجنوب و آنرا بر مثال خرگوش توهم کرده اند و کواکب آن دوازده است . (جهان دانش ). نام صورت چهارم از چهارده صورت فلکی جنوبی . (مفاتیح ). و آن در زیر پای جبار است و چهار ستاره ٔ عرش الجوزا و ستاره ٔ ارنب در همین صور...
-
ارنب
دیکشنری عربی به فارسی
پينه , ورم , اسم حيوان دست اموز (مثل خرگوش) , خرگوش , شکار خرگوش کردن
-
واژههای مشابه
-
Lepus, Lep, Hare
اَرنب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی واقع در نیمکرۀ جنوبی آسمان و در همسایگی جنوبی صورت جبار که به شکل خرگوش تصور میشود
-
ارنب الحنفیة
لغتنامه دهخدا
ارنب الحنفیة. [اَ ن َ بُل ْ ح َ ن َ فی ی َ ] (اِخ ) زوجه ٔ قتادةبن مغرب که چون پسری نزاد، قتادة او را طلاق گفت . رجوع بعیون الاخبار چ قاهره سال 1349 ج 4 ص 126 حاشیه ٔ 2 شود.
-
ارنب بحری
لغتنامه دهخدا
ارنب بحری . [ اَ ن َ ب ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حیوانی است صدفی شکل مایل بسرخی و مابین اجزاء او چیزی سبز مانند برگ اشنان و سر او در صلابت مثل سنگ و آن سم ّ قتال و در نهایت حرارت و احراق است و ضماد کوبیده ٔ او بتنهائی و با تخم انجره سترنده ٔ مو...
-
ارنب بری
لغتنامه دهخدا
ارنب بری . [ اَ ن َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی خرگوش نامند و بعربی خُزَز گویند و ارنب معرب از ارنبا سریانی است و آن حیوانیست معروف و گویند مثل زنان حایض شود و منقلب میگردد نراو بمادگی و بالعکس و بهترین او سفید است . در اول سیم گرم ...
-
ارنب رومی
لغتنامه دهخدا
ارنب رومی . [ اَ ن َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوک هندی . خوکچه . قسمی از پستانداران قارِض .
-
ارنب بري
دیکشنری عربی به فارسی
خرگوش , خرگوش صحرايي , گوشت خرگوش , مسافر بي بليط , بستوه اوردن , رم دادن
-
ارنب و القلولی
لغتنامه دهخدا
ارنب و القلولی . [ اَ ن َ ب ُ وَل ْ ق َ ل َ لا ] (اِخ ) (الَ ....) از صور فلکیه ٔ شمالی ،واقع بین دجاجة و فرس اول و دلفین و سهم و شلیاق .