کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمنیه ٔ بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ارمنیه ٔ صغیره
لغتنامه دهخدا
ارمنیه ٔ صغیره . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ص َ رَ ] (اِخ ) سیلیسی .قُره مان . رجوع بارمنستان و ارمنیه و ارمینیه شود.
-
ارمنیه ٔ فارس
لغتنامه دهخدا
ارمنیه ٔ فارس . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ] (اِخ ) ارمنستان ایران ، جزو چهارم این زمین ، که منسوبست بپارس و لقب بلاد الخاضعین ، میان جوی بلخ تا آخر بلاد آذربایگان و ارمنیه ٔ فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تاکابل و طخارستان . (نامه ٔ تنسر ب...
-
ارمنیه ٔ کوچک
لغتنامه دهخدا
ارمنیه ٔ کوچک . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) ارمنستان کوچک . ارمنیه ٔ صغیره . رجوع بارمنستان و ارمنیه شود.
-
جستوجو در متن
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عدی بن عمیرةبن فروة. از بنی الارقم ازکنده . بزرگ اهل جزیره بود. وی ناسک فقیه بود، سلیمان بن عبدالملک وی را قضاء الجزیره و ارمنیة و آذربایجان بداد. عمربن عبدالعزیز نیز وی را بدان سمت بداشت . وی در سال 121 هَ . ق . درگذشت ...
-
ارمن
لغتنامه دهخدا
ارمن . [ اَ م َ ] (اِخ ) ارمنستان . ارمینیه . ارمنیه . ولایتی است از کوهستان آذربایجان و مولد شیرین مشهور آنجا بوده و ابریشم ارمنی منسوب بدانجاست . (برهان قاطع) (مؤید الفضلاء). سرزمین ارمنستان بین آذربایجان و قفقاز و آسیای صغیر. این نام در کتیبه ٔ ب...
-
عثمان
لغتنامه دهخدا
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عفان بن ابی العاص بن امیة. ملقب به ذوالنورین . سومین از خلفاء راشدین و از عشره ٔ مبشره است . به سال 47 قبل از هجرت به مکه متولد شد و اندکی پس از بعثت اسلام آورد. وی مردی ثروتمند و از اشراف مکه بود. از کارهای بزرگ او در اسلا...
-
زان معمولی
لغتنامه دهخدا
زان معمولی . [ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهمترین و وافرترین اقسام خانواده ٔ زان است که به فرانسه ، فو و فایارد و فوتو است و در گیاه شناسی فاگوس سلفاتیکا نامیده میشود. این درخت زیبا در جنگلها و در نقاط سردسیر شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی تا 59 درجه...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) (سد...) سدّ یأجوج و مأجوج . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: جایگاه آن ورای شهرهای خزرانست نزدیک مشرق الصیف ، چنانک درشکل عالم ظاهر کرده شده است . و میان آن جایگاه و خزر هفتاد و دو روزه راه است و از سلام الترجمان روایت ا...
-
محفوری
لغتنامه دهخدا
محفوری . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به محفور. || (اِ) بساط و فرش بافته شده در محفور. نوعی از قالی بوده است که بهترین آن را در ارمنیه می بافتند چه یکی از تحایف بیش بها که سلطان محمود به قدرخان فرستاده بود محفوری های ارمنی بوده است « : هودجها از دیباج منس...
-
قفقاز
لغتنامه دهخدا
قفقاز. [ ق َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است بین دریای سیاه و بحر خزر که در حدود 154250 میل مربع مساحت دارد و جمعیت آن بالغ بر 14410000 تن است . فاصله ٔ آن از منتهی الیه جنوب شرقی تا منتهی الیه شمال غربی 750 میل است ، یعنی از شبه جزیره ٔ اپشرون تا دهانه ٔ ...
-
ارمنستان
لغتنامه دهخدا
ارمنستان . [ اَ م َ ن ِ ] (اِخ ) ارمن . ارمنیه . ارمینیه . (دمشقی ). ناحیه ای در آسیای غربی که از جانب شمال به گرجستان و از مشرق به بحر خزر و از جنوب به درّه ٔ علیای دجله و از مغرب به درّه ٔ فرات غربی یا قره سو محدود است . این ناحیت اکنون در تصرف سه ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...
-
پادشاهی
لغتنامه دهخدا
پادشاهی . [ دْ / دِ ] (حامص ) سلطنت . ملکت . (دهار). ملک . اِمارت . ولایت . (مهذب الاسماء). شاهی . سمت پادشاه : و پسران لیث که پادشاهی بگرفتند از آنجا [ از شهر قرنی ] بودند. (حدود العالم ).همی گشت گرد جهان سر بسرهمی جست با پادشاهی هنر. فردوسی .چو بر ...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (اِ) بدن . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). جثه و اندام . (آنندراج ). بدن و توش و جسد و اندام و قد و قامت . (ناظم الاطباء). اوستا، تنو (جسم ، بدن ). پهلوی ، تن . هندی باستان ، تنو . افغانی ، تن . شغنی ، تنا . گیلکی ویرنی و نطنزی...