کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارمان
/'armān/
معنی
= آرمان: ◻︎ نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو / نه ارمان آن کِهم تو دل نگسلانی (منوچهری: ۱۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'armān = آرمان: ◻︎ نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو / نه ارمان آن کِهم تو دل نگسلانی (منوچهری: ۱۳۸).
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اَ ] (اِ) آرزو. (جهانگیری ) (برهان ). اَمَل . || حسرت . (جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ): ارمان حسرت خوردن بود. (صحاح الفرس ). || امید. رَجاء : نه امّید آن کایچ بهتر شوی تونه ارمان آن کم تو دل نگسلانی . منوچهری . || رنج . (فرهنگ اسدی ). رنج بر...
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اَ ] (اِ) نوعی از دارو باشد که بوی آن ببوی قرفه ماند و بیخ دندان را سخت کند. (برهان ). و رجوع به ارمال و ارماک و ارمالک شود.
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اِ ] (اِ) هر چیز که آن بعاریت باشد. (برهان ).
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اِ ] (اِخ ) یکی از خاورشناسان که به اسلوب علمی در باب مصر و زندگانی مصریان تصنیفی کرده است و مساعی او و مَسپِروموجب تربیت جوانان شد که خدمات بزرگ بتاریخ مشرق قدیم موافق منابع جدیده کردند. (ایران باستان ص 61).
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اِ ] (اِخ ) نام شهر و مدینه ای . (برهان ). سرزمینی است در توران . [ شهرکیست ] از کشانی ، به ماوراءالنهر. (حدود العالم ). خان ارمان : که افراسیاب اندر ارمان زمین دو سالار کرد از بزرگان گزین . فردوسی .که بیژن ندارد به ارمان رهی . فردوسی .ز شه...
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اِ رَ ] (اِخ ) ج ِ فارسی ِ اِرَم : تاریخ از روزگار اِرَم گرفتند و ایشان ده گروه بودند چون : عاد، ثمود، طسم [ جدیس ]، عملیق [ عبیل ]، امیم ،وبار، جاسم ، قحطان و بر اثر یکدیگر این جماعت بفنا شدند و بقیتی ازیشان بماند که ارمان خواندندشان و بری...
-
ارمان
دیکشنری فارسی به عربی
مثالي
-
واژههای مشابه
-
آرمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārmān) آرزو ، حسرت ، کمال مطلوب ، مراد و خواسته ؛ تصوراتی که برای ساختن جنبههای گوناگون زندگیِ مطلوب در ذهن انسان هاست ، آنچه باید باشد و به آن میاندیشیم .
-
آرمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایده، ایدهآل، شعار، مرام، هدف ۲. نصبالعین ۳. آرزو، امید ۴. اندوه، حسرت، غم
-
آرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارمان› 'ārmān ۱. آرزو.۲. امید.۳. آرزوی بزرگ.۴. حسرت.〈 آرمان خوردن: (مصدر لازم) حسرت خوردن؛ حسرت بردن.
-
ideal 1
آرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] ادراک هنری هنرمند که کاملتر از اثر هنری اوست و از اندیشۀ خود هنرمند سرچشمه گرفته است
-
SimCom
اِرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← ارتباط همزمان
-
آرمان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آرزو، امید. 2 - حسرت ، اندوه . 3 - اصل .