کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارغنون ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارغنون ساز
لغتنامه دهخدا
ارغنون ساز. [ اَ غ َ ] (نف مرکب )صانع ارغنون . آنکه ارغنون سازد. || ارغنون نوازنده . آنکه ارغنون نوازد. ارغنون زن : ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون ازین غصه ننالیم و چرا نخروشیم .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
ارغنون زن
لغتنامه دهخدا
ارغنون زن . [ اَ غ َ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔارغنون . آن که ارغنون نوازد. (آنندراج ) : همی راندم فرس را من بتقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن . منوچهری .در کین سیاوش ارغنون زن آن زخمه ٔ درفشان فروریخت . خاقانی .ز یونانیان ارغنون زن بسی که بردند هوش از ...
-
جستوجو در متن
-
mouth organ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارگان دهان، ساز دهنی، ارغنون دهنی، ساز
-
ساز و آواز
لغتنامه دهخدا
ساز و آواز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آواز توأم با صدای ساز. و جمعی دیگر گفته اند که ارغنون ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده است که همه یک چیز را بیکبار و بیک آهنگ با هم بخوانند و بنوازند. (برهان در ماده ٔ ارغنون ). || بزن و بکوب . ساز و ...
-
ارگ
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - ارغنون . 2 - نوعی ساز شبیه به پیانو اما کوچکتر از آن .
-
ساز بادی
لغتنامه دهخدا
ساز بادی . [ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آلت موسیقی از ذوات النفخ که با دمیدن نفس آدمی یا هوا نغمه کند. چون نی و شیپور و ارغنون . رجوع به ساز و ذوات النفخ شود.
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (نف مرخم ) سازنده ٔ چیزی . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج ). به حذف «نده » یا«ان » با الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب سازد. در ترکیب با اسماء ذات بمعنی درست کننده و ...
-
سازجفت
لغتنامه دهخدا
سازجفت .[ ج ُ ] (اِ مرکب ) جفت ساز. نوعی از فنون و هنرهای سازندگی . (برهان ). || صفتی از صفات ساز ذوی الاوتار [ ساز زهی ] است و آن سه نوع میباشد: جفت ساز، و راست ساز، و یک و نیم ساز. (برهان ) : سباع و بهائم بران سازجفت یکی گشت بیدار و دیگر بخفت . (اق...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی ). چنگ . (شعوری ). آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). چیزی که مطربان نوازن...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...
-
ساز کردن
لغتنامه دهخدا
ساز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساخته و آماده کردن . (آنندراج ). آمادن . فراهم کردن . مهیا کردن . ترتیب دادن . ساخته کردن . ساختن : سپه را همه هر چه بایست ، سازبکرد و بیامد سوی تخت باز. فردوسی .خرد را چو با دانش انباز کردبه دل پاسخ نامه را ساز کرد. ...
-
ارغن
لغتنامه دهخدا
ارغن . [ اَ غ َ / اُ غ ُ ] (معرب ، اِ) ارغنون . نام سازی است که آنرا افلاطون وضع کرده و بیشتر نصرانیان و رومیان نوازند و ارغنون همان است . (برهان قاطع) (جهانگیری ). ارغون . (جهانگیری ). ارغنن که وی خالی باشد بچرم اندر کشیده و بر آن رودها بندند و آن چ...
-
طرب خانه
لغتنامه دهخدا
طرب خانه . [ طَ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) طرب سرای . طرب گاه . جایگاه شادی و طرب : روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدارچرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد. حافظ.در زوایای طربخانه ٔ جمشید فلک ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع .حافظ.