کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارغن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارغن
/'arqan/
معنی
= ارغنون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارغن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (موسیقی) [قدیمی] 'arqan = ارغنون
-
ارغن
لغتنامه دهخدا
ارغن . [ اَ غ َ / اُ غ ُ ] (معرب ، اِ) ارغنون . نام سازی است که آنرا افلاطون وضع کرده و بیشتر نصرانیان و رومیان نوازند و ارغنون همان است . (برهان قاطع) (جهانگیری ). ارغون . (جهانگیری ). ارغنن که وی خالی باشد بچرم اندر کشیده و بر آن رودها بندند و آن چ...
-
ارغن
لغتنامه دهخدا
ارغن . [ اَ غ ِ ] (اِ) در گناباد خراسان گردن را گویند.
-
جستوجو در متن
-
ارغنن
لغتنامه دهخدا
ارغنن . [ اَ غ َ ن ُ ] (معرب ، اِ) مخفف ارغنون است . (برهان قاطع). رجوع به ارغنون و ارغن شود.
-
ارغون
لغتنامه دهخدا
ارغون . [ اَ ] (معرب ، اِ) ارغن . (جهانگیری ). ارغنون . (شعوری ). مخفف ارغنون . (برهان ). رجوع به ارغن و ارغنون شود. || (ص ) اسب تند و تیز. (جهانگیری ) (برهان ). قسمی از اسپ تند و تیز. (رشیدی ) : چنان تاخت ارغون پولادسم که در گنبد از گردشد، ماه گم . ...
-
ارغون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'arqun نوعی اسب تندوتیز و تندرو: ◻︎ هزار اسپ دیگر به زرینسِتام / از ارغون و از تازیِ تیزگام (اسدی: ۳۶۳)، ◻︎ تو را چه نالهٴ کوس و چه نالهٴ ارغن / به روز جنگ چو باشی نشسته بر ارغون (قطران: ۲۸۱).
-
تمنی کردن
لغتنامه دهخدا
تمنی کردن . [ ت َ م َن ْ نی ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرزو کردن . تمناکردن . خواهش کردن . طلب حصول چیزی کردن : چون جان بخدمت است تن ار نیست گو مباش دل مهره یافت مار تمنی چرا کند. خاقانی .از چنگ غم خلاص تمنی کنم ز دهرکافغان به نای و حلق چو ارغن درآورم . خاق...
-
دمامه
لغتنامه دهخدا
دمامه . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ) نقاره . (غیاث ). کوس و نقاره . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر). طبلک . (زمخشری ). نقاره را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نقاره و طبل ، و با لفظ نواختن مستعمل . (از آنندراج ). دبدبه . (دهار) (زمخشری...
-
ارغنون
لغتنامه دهخدا
ارغنون . [ اَ غ َ / اُ غ َ ] (معرب ، اِ) (معرب از یونانی ) سازی است مشهور که افلاطون وضع آن کرده است و بعضی گویند ارغنون ترجمه ٔ مزامیر است یعنی جمیع سازهای تفننی و بعضی دیگر گویند چون هزار آدمی از پیر و جوان همه بیکبار به آوازهای مخالف یکدیگر چیزی ب...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...