کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارعب
معنی
وحشي يا حيوان صفت کردن , وحشي شدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارعب
لغتنامه دهخدا
ارعب . [ اَ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در قول شاعر:اَتعرِف ُ اطلالاً بمیسرة اللّوی الی اَرعَب قد حالفتک بها الصّبافأهلاً و سهلاً بالتی حَل ّ حُبﱡهافؤادی و حلّت دارَ شَحْط من النّوی .(معجم البلدان ).
-
ارعب
دیکشنری عربی به فارسی
وحشي يا حيوان صفت کردن , وحشي شدن
-
واژههای همآوا
-
عراب
لغتنامه دهخدا
عراب . [ ع َ ] (ع اِ) بار درختی است که از پوست آن رسن سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حمل الحزم و هو شجر یفتل من لحائه الحبال . (اقرب الموارد). || بانگ اشترمرغ . (مهذب الاسماء).
-
عراب
لغتنامه دهخدا
عراب . [ ع َرْ را ] (ع ص ) سازنده ٔ غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب ). || نزد نصاری کفیل مورد اعتماد را گویند. و کفیله را عرابه گویند. (از اقرب الموارد). || عامل العرابات ؛ آنکه عرّابه سازد. این کلمه سریانی است . (از اقرب الموارد).
-
عراب
لغتنامه دهخدا
عراب . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) اسب تازی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و همچنین است در شتر. || نوع خوب از گاو. (از اقرب الموارد). صاحب صبح الاعشی آرد: عراب یکی از انواع اسب و از بهترین نوع آن است و بالاترین قیمت ها را دارد و آن را برای انجا...
-
آراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِرب] [قدیمی] 'ārāb عضوها؛ اندامها.〈 آراب سبعه: (فقه) هفت موضع از بدن که هنگام سجده بر زمین میرسد و عبارت است از پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، و دو انگشت بزرگ پا.
-
آراب
لغتنامه دهخدا
آراب . (ع اِ) ج ِ اِرْب . اعضاء.- آراب سبعه ؛ مساجد سبعه است که گاه سجود بر زمین آید.|| آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود. || پاره های گوشت .
-
ارآب
لغتنامه دهخدا
ارآب . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ اِرب ، بمعنی زیرکی و مکر و زشتی و شر و بدی و عقل و دین و شرم زن و حاجت و عضو: السجود علی سبعة ارآب ؛ یعنی سجده بر هفت عضو است : پیشانی و دو دست و دو قدم و دو زانو، یعنی مساجد سبعه .
-
ارآب
لغتنامه دهخدا
ارآب . [ اِرْ ] (ع مص ) ارآب صدع ؛ پیوند کردن شکاف را. (منتهی الارب ).
-
اراب
لغتنامه دهخدا
اراب . [ ] (اِخ ) (کمینه ) شهری است در کوهستان یهودا (صحیفه ٔ یوشع 15:52) و بسا میشود که وطن ارابی بوده در طرف شرقی حبرون در خرابه ٔ عرابیه محل قدیمی هست که آثار دیوارهای کهنه و حوض ها و خرابه های کهن دیده شده که بگمان کاندر همان ارابی میباشد که در ک...
-
اراب
لغتنامه دهخدا
اراب . [ اِ ] (اِخ ) از آبهای بادیه است . و یوم اراب از ایام عربست که در آن هذیل بن هبیرة الاکبر التغلبی با بنی ریاح بن یربوع حرب کرد و زنان ایشان را برده گرفت و چارپایان ایشان ببرد. مساوربن هند گوید:و جلبته من أهل ابضة طائعاًحتی تحکم فیه أهل اراب ...
-
جستوجو در متن
-
وحشی یا حیوان صفت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارعب
-
وحشی شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ارعب , وحشي