کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارض الکبیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارض المقدسة
لغتنامه دهخدا
ارض المقدسة. [ اَ ضُل ْ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (اِخ ) ارض موعود. فلسطین . قری المبارکة: البیت المقدس و اسمها بالعبرانی اورشلیم یعنی دارالسلام و مدینة سلم و ارضها الأرض المقدسة المبارک حولها. (نخبةالدهر دمشقی ص 201). ساعیر و هی بشام من الارض المقدسة. (نخ...
-
ارض عاتکة
لغتنامه دهخدا
ارض عاتکة. [ اَ ض ُ ت ِ ک َ ] (اِخ ) سرزمینی است درخارج باب الجابیه ٔ دمشق . منسوب به عاتکة بنت یزیدبن معاویةبن ابی سفیان بن حرب ، مکناة به ام البنین و او زوجه ٔ عبدالملک بود و عاتکه را در این زمین قصری بود وعبدالملک بن مروان بدانجا درگذشت . (معجم ال...
-
ارض بور
دیکشنری عربی به فارسی
زمين باير , دشت , لنگر انداختن , اهل شمال افريقا , مسلمان
-
ارض محروثة
دیکشنری عربی به فارسی
زرد کمرنگ , غيره مزروع (زمين) , ايش , زمين شخم شده و نکاشته , باير گذاشته , ايش کردن شخم کردن
-
ارض مشاعة
دیکشنری عربی به فارسی
عمومي , معمولي , متعارفي , عادي , مشترک , پيش پاافتاده , پست , عوامانه , مردم عوام , مشارکت کردن , مشاع بودن , مشترکا استفاده کردن
-
ارض الاجداد
دیکشنری عربی به فارسی
وطن , کشور , ميهن
-
سیدگل ارض
واژهنامه آزاد
نام روستایی کوچک که ازتوابع شهرستان "رامسر "و دهستان "جنت رودبار"می باشد
-
حسین ارض رومی
لغتنامه دهخدا
حسین ارض رومی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ ض ِ ] (اِخ ) ابن یوسف . متکلم بود. او راست : الرسالة المنجیة که در 1154 هَ . ق . تألیف کرده و تا 1159 هَ . ق . 1746/ م . زنده بود. (معجم المؤلفین از هدیة العارفین ج 1 ص 325).
-
ارض (فعل ماض)
دیکشنری عربی به فارسی
خشنود و راضي کردن , لذت دادن(به) , مفتخر کردن , جبران کردن , خرسند کردن , راضي کردن , خشنود کردن , قانع کردن
-
ارض و سما
فرهنگ گنجواژه
زمین و آسمان.
-
جستوجو در متن
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...