کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارشک
/'aršak/
معنی
مرد؛ نرینه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارشک
فرهنگ نامها
(تلفظ: arašk) همان اشک است که سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی میباشد که بعدها آن (اشک) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد ؛ (در اعلام) نام اردشیر دوم هخامنشی پسر داریوش دوم .
-
ارشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی اشکانی: aršan، مقابلِ زن] [قدیمی] 'aršak مرد؛ نرینه.
-
ارشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'arašk ۱. رشک؛ حسد.۲. غیرت.
-
ارشک
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - رشک ، غیرت . 2 - حسد، حسادت .
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اشک . آرزاکس . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان (250-248 ق . م .) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ولقب خویش قرار داده اند. رجوع به اشک و اشکانیان و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2073 و 2165 و 2197 و 2199 و 2200 و 22...
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی . در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان که در پَهل شاهسدان در صفحه ٔ کوشان میزیست ، حکومت رابدست گرفت و همه ٔ مردمان مشرق و نیز شمال مطیع او گشتند. رجوع به ایرا...
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وچهارم . رجوع به خسرو شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ودوم . رجوع به بلاش اول شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وششم . رجوع به بلاش سوم شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ونهم . رجوع به اردوان پنجم شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وهشتم . رجوع به بلاش پنجم شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیستم . رجوع به گودرز شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پانزدهم . رجوع به فرهاد پنجم شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر آتیابئوشنه . بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده . (ایران باستان ص 1616).
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان . (ایران باستان ص 2586).