کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسال سریع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارسال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اودع
-
ارسال می کرد
فرهنگ واژههای سره
میفرستاد
-
batch transmission, batched transmission
ارسال دستهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ارسال بیوقفۀ مجموعهای از پیامها از پایانۀ مبدأ به پایانۀ مقصد، بیآنکه در حین ارسال، پیامی در مسیر برگشت مبادله شود
-
non-repudiation of sending
سلب انکار ارسال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی برای آنکه فرستندۀ پیام نتواند ارسال پیام را انکار کند
-
sending-end impedance
رهبندی نقطۀ ارسال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] رهبندی ورودی یک خط انتقال متـ . رهبندی رانشگاه driving-point impedance
-
کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
دیکشنری فارسی به عربی
مرسل يه
-
جستوجو در متن
-
electron beam curing
الکترونپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پخت سریع مادۀ پوششی با ارسال باریکۀ الکترون به سطح ماده و تشکیل رادیکالهای آزاد و انجام واکنش بسپارش زنجیری
-
dispatch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعزام، ارسال، مخابره، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع، شتاب، فرستا دن، اعزام کردن، گسیل داشتن، گسیل کردن، اعزام داشتن، روانه کردن، مخابره کردن، کشتن
-
dispatches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعزام، ارسال، مخابره، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع، شتاب، فرستا دن، اعزام کردن، گسیل داشتن، گسیل کردن، اعزام داشتن، روانه کردن، مخابره کردن، کشتن
-
posts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پست ها، پست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی، پستخانه، چاپار، ارسال سریع، سمت، صندوق پست، تعجیل، سیستم پستی، مسند، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن، مسئوليت، موقعیت، پست کردن، بدیوار زدن، اگهی و اعلان کردن
-
post
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی، پستخانه، چاپار، ارسال سریع، سمت، صندوق پست، تعجیل، سیستم پستی، مسند، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن، مسئوليت، موقعیت، پست کردن، بدیوار زدن، اگهی و اعلان کردن
-
گاندی
لغتنامه دهخدا
گاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود. پدر بز...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنه ٔ علماء دائر است ومضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمه ٔ دین سائر،...