کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارسال
/'ersāl/
معنی
۱. فرستادن.
۲. [قدیمی] رها کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ایفاد، فرستادن
۲. اعزام، روانه، گسیل
برابر فارسی
فرستادن
فعل
بن گذشته: ارسال داشت
بن حال: ارسال دار
دیکشنری
consignment, conveyance, dispatch, emission, remittance, shipment
-
جستوجوی دقیق
-
ارسال
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایفاد، فرستادن ۲. اعزام، روانه، گسیل
-
ارسال
فرهنگ واژههای سره
فرستادن
-
ارسال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ersāl ۱. فرستادن.۲. [قدیمی] رها کردن.
-
ارسال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فرستادن ، روانه ساختن . 2 - پیک فرستادن .
-
ارسال
لغتنامه دهخدا
ارسال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَسَل . پاره های چیزی : جائت الخیل ارسالاً؛ ای قطیعاً قطیعاً. || بندهای نی : زبُسّد بزرینه نی دردمیدبه ارسال نی داد دم را گذر.لوکری .
-
ارسال
لغتنامه دهخدا
ارسال . [ اِ ] (ع مص ) فرستادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (غیاث ). گسیل کردن . گسی کردن . ایفاد. فارسیان ، ارسال را بر تحفه و سوغات استعمال کنند. (غیاث از مصطلحات ) : شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بی...
-
ارسال
دیکشنری عربی به فارسی
منتشر کردن , اشاعه دادن , رساندن , پخش کردن (از راديو) , سخن پراکني , انتقال , عبور , ارسال , سرايت , اسبابي که بوسيله ان نيروي موتور اتومبيل بچرخهامنتقل ميشود , فرا فرستي , فرا فرستادن
-
ارسال
دیکشنری فارسی به عربی
ارسال , ارسالية , شحنة , عنوان
-
واژههای مشابه
-
ارسال کرد
فرهنگ واژههای سره
فرستاد
-
ارسال کردن
فرهنگ واژههای سره
فرستادن
-
ارسال المثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) 'ersālolmasal در بدیع، آوردن مثل مشهور یا سخن حکیمانه در شعر که حکم ضربالمثل پیدا کند، مانندِ این شعر: هرچه داری شب نوروز به می ساز گرو / غم روزی چه خوری، روز نو و روزی نو (امیرمحمد صالح طوسی: لغتنامه: روز)، یا این شعر:...
-
consignment1
ارسال 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] عمل فرستادن کالا به گیرنده
-
send
ارسال 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فرمانی برای فرستادن پیامنگار تازه
-
consignment clause
شرط ارسال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندی در اجارهنامۀ کشتی مربوط به تعیین نمایندۀ مالک یا اجارهکنندۀ کشتی برای انجام امور تخلیه و بارگیری