کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارزه
/'arze/
معنی
چیزی که با آن دیوار و سقف را اندود میکنند، مانندِ کاهگل و گچ: ◻︎ پنبه به گوش اندر آ کند ز تو ممدوح / پنبه چه گویم که ارزه ریزد و از ریز (سوزنی: ۵۵ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
plaster, valuation
-
جستوجوی دقیق
-
ارزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'arze چیزی که با آن دیوار و سقف را اندود میکنند، مانندِ کاهگل و گچ: ◻︎ پنبه به گوش اندر آ کند ز تو ممدوح / پنبه چه گویم که ارزه ریزد و از ریز (سوزنی: ۵۵ حاشیه).
-
valuation
ارزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] تابعی نردهای بر یک میدان که خواصی مشابه خواص قدر مطلق دارد
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام کشور اول است . (آنندراج ). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه . (بندهش ، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3).
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل . (جهانگیری ) (برهان ). اندود. گلابه . اندایه . خازه . آژند. سیاع . (منتهی الأرب ). || کِلس . (دهار). گچ . دوغاب .سیم گل . || نام درختی است . (مؤید الفضلاء از شرفنامه ) (برهان ). درختی است که از او چوب عصا گیرند. بع...
-
ارزه
دیکشنری فارسی به عربی
علامة
-
واژههای مشابه
-
آرزه
لغتنامه دهخدا
آرزه . [ رِ زَ ] (ع ص ) شترماده ٔ قوی . || شب سرد. || درخت استوارشده ٔ در زمین .
-
آرزه
لغتنامه دهخدا
آرزه . [ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل .
-
ارزة
لغتنامه دهخدا
ارزة. [ اُ زَ ] (ع اِ) یک بنه صنوبر نر یا درخت عرعر. (منتهی الأرب ). رجوع بماده ٔ قبل شود.
-
ارزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] 'arzegar کسی که پیشهاش کاهگلمالی یا گچکاری ساختمان است؛ گچکار.
-
Archimedean valuation
ارزۀ ارشمیدسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
آرزه گر
لغتنامه دهخدا
آرزه گر. [ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندودگر. کاهگل کار.
-
ارزه گر
لغتنامه دهخدا
ارزه گر. [ اَ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندایش گر. گچ مالنده . (برهان ). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء).کلاّس . (دهار). || نازک کار، مقابل سِفت کار. || اندیشه گر و متفکر. (شعوری از فرهنگ محمودی ). || کج اندیش (؟). ...
-
قلعه ارزه خوران
لغتنامه دهخدا
قلعه ارزه خوران . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 45هزارگزی شمال راه ارابه رو احمدآباد به تکاب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است و دارای 60 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ قلعه و ...