کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارزان
/'arzān/
معنی
۱. ویژگی آنچه قیمتش از نرخ روز کمتر باشد؛ کمبها: ◻︎ نرخ متاعی که فراوان بُوَد / گر به مثل جان بُوَد ارزان بُوَد (جامی۳: ۵۰۰).
۲. [قدیمی، مجاز] بیارزش؛ بیمقدار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رخیص، کمارزش، کمبها، کمقیمت، مفت، مناسب، نازل ≠ گران
دیکشنری
cheap, dirt-cheap, competitive, cut-rate, economy, inexpensive, popular
-
جستوجوی دقیق
-
ارزان
واژگان مترادف و متضاد
رخیص، کمارزش، کمبها، کمقیمت، مفت، مناسب، نازل ≠ گران
-
ارزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ گران] 'arzān ۱. ویژگی آنچه قیمتش از نرخ روز کمتر باشد؛ کمبها: ◻︎ نرخ متاعی که فراوان بُوَد / گر به مثل جان بُوَد ارزان بُوَد (جامی۳: ۵۰۰).۲. [قدیمی، مجاز] بیارزش؛ بیمقدار.
-
ارزان
فرهنگ فارسی معین
( اَ )(ص .) 1 - کم بها. 2 - سزاوار، شایسته . 3 - پست ، بی مایه .
-
ارزان
لغتنامه دهخدا
ارزان . [ اَ ] (اِخ ) (دشت ...) موضعی بین جزجیرکان و کازرون فارس . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 163 شود. ظاهراً مراد دشت ارژن است .
-
ارزان
لغتنامه دهخدا
ارزان . [ اَ ] (نف / ص ) آنچه ارزنده باشد ببهای وقت . (رشیدی ). چیزی که به قیمتش می ارزد. ارزش دار. که ارزد. || کم بها. رخیص . مقابل گران . (مؤید الفضلاء). مقابل ِ غالی و ثمین : گر ارزان بدی مرغ ، با این سوارنبودی مرا تیره شب کارزار. فردوسی .گرچه ار...
-
ارزان
دیکشنری فارسی به عربی
رخيص
-
ارزان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: arzun طاری: arzun طامه ای: arzun طرقی: arzun کشه ای: arzun نطنزی: arzun
-
واژههای مشابه
-
cheap rate
نرخ ارزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] دارای قیمتی پایین
-
ارزان خرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مقابلِ گرانخرید] 'arzānxarid چیزی که به بهای ارزان خریده شده.
-
ارزان فروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ گرانفروش] 'arzānforuš کسی که چیزی را به بهای ارزان میفروشد.
-
aframax, average freight rate assessment maximum
ارزانبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نفتکشی با ظرفیت حمل 45 تا 79/9هزار تن که ازلحاظ میانگین کرایۀ حمل بهصرفه است
-
low cost flight
پرواز ارزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پرواز با بلیت ارزانقیمت که گاه محدودیتهایی دارد
-
عنبر ارزان
لغتنامه دهخدا
عنبر ارزان . [ عَم ْ ب َ رِ اَ ] (اِخ ) کنایه از گیسوی مشکبوی حضرت رسالت (ص ) است به اعتبار نفع عام . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). عنبر لرزان . رجوع به عنبر لرزان شود.
-
مرگ ارزان
لغتنامه دهخدا
مرگ ارزان . [ م َ اَ ] (ص مرکب ) مرگ ارجان . مرگ ارژان . واجب القتل .محکوم به مرگ . مهدورالدم . (یادداشت مرحوم دهخدا).