کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارد پارتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارد پارتی
لغتنامه دهخدا
ارد پارتی . [ اُ رُ دِ ] (اِخ ) پانزدهمین پادشاه از سلسله ٔ اشکانیان ارمنستان که از سال 17تا 18 م . سلطنت کرده است . (ایران باستان ص 2619).
-
ارد پارتی
لغتنامه دهخدا
ارد پارتی . [ اُ رُ دِ ] (اِخ ) هیجدهمین پادشاه از سلسله ٔ اشکانیان ارمنستان که در سال 35 م . سلطنت یافت .
-
واژههای مشابه
-
آرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārd گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات بهدست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود.
-
آرد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید. ؛ ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن .
-
آرد
لغتنامه دهخدا
آرد. (اِ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته ٔ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق . طحین . طحن . آس . پِسْت . لوکه : گیا همچو دانه ست و ما آرد اوچو بندیشی و این جهان آسیاست . ناصرخسرو.بی آرد می شود بسوی خانه زآسیاآنکو نبرده گندم و جو به آسیا شده...
-
آرد
لغتنامه دهخدا
آرد. [ رَ ] (اِ) مخفف آراد. نام روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی .
-
اُرْد
لهجه و گویش گنابادی
ord در گویش گنابادی یعنی جنگجو طلبیدن ، مبارز طلبیدن ، مهلت دهی
-
اَرِدْ
لهجه و گویش گنابادی
ared در گویش گنابادی یعنی بیاورد ، پس دهد
-
اَرْد
لهجه و گویش گنابادی
ard در گویش گنابادی (گبری) یعنی فرمانده اردو ، سرلشکر ، رئیس جنگجویان
-
اِرَدَ
لهجه و گویش گنابادی
erada در گویش گنابادی یعنی توان ، نیرو
-
آرد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ârt طاری: ârt طامه ای: ârt طرقی: ârt کشه ای: ârt نطنزی: ârt
-
flour strenght
قدرت آرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خاصیتی در آرد که نشاندهندۀ امکان تولید خمیری محکم و کشسان از آن است
-
bone meal
آرد استخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] پودری که از استخوان حیوان پس از گرفتن چربی آن تهیه میشود و از آن بهعنوان مکمل غذا در غذای انسان و حیوان استفاده میشود
-
brown flour
آرد تیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] آردی که حاوی بخش اعظم سبوس دانۀ کامل غلات است