کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اردی
/'ordi/
معنی
= اردیبهشت: ◻︎ دی و اردی و بهمن و فروَدین / همیشه پُر از لاله باشد زمین (فردوسی: مجمعالفرس: اردی).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اردی
فرهنگ نامها
(تلفظ: ordi) مخفف اردیبهشت ، نام ماه دوم سال شمسی ، فرشتهی مدَبِر کوهها ؛ (در قدیم) در فرهنگ ایران قدیم فرشتهای که نمایندهی پاکی است و نگهبانی آتش با اوست .
-
اردی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اردیبهشت] [قدیمی] 'ordi = اردیبهشت: ◻︎ دی و اردی و بهمن و فروَدین / همیشه پُر از لاله باشد زمین (فردوسی: مجمعالفرس: اردی).
-
اردی
لغتنامه دهخدا
اردی . [ ] (اِخ ) قریه ای است جنوب ابرقوه بمسافت سه فرسنگ . (فارسنامه ).
-
اردی
لغتنامه دهخدا
اردی . [ اَ/ اُ ] (اِ) مخفف اردی بهشت باشد. (جهانگیری ). و آن نام ماه دویم است از سال شمسی . (برهان ) : دی و بهمن و اردی و فرودین همیشه پر از لاله بینی زمین . فردوسی (از جهانگیری ).|| روز سیم ماه فارسی . || (اِخ ) فرشته ٔ مدبر کوهها. این کلمه در اوست...
-
اردی
دیکشنری فارسی به عربی
متفتت
-
واژههای مشابه
-
آردی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرد) 'ārdi آغشته به آرد.
-
mealy
آردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذاییای که در دهان نرم و آردمانند است
-
آردی
لغتنامه دهخدا
آردی . (ص نسبی ) از آرد. منسوب به آرد. آلوده ٔ به آرد. آردین : حلوای آردی . || (اِ) قسمی از شفتالو. (غیاث اللغات ). هلوآرده ، و آن شفتالوئی باشد خرد و کم آب .
-
آردی روغن
لغتنامه دهخدا
آردی روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب )حلوای آردی . حلوا که از آرد گندم کنند : آردی روغن و حلوای برنجی وزلیب مرد کاری چو بچنگال زنی اول بار. بسحاق اطعمه .آردی روغن برم لال آمده ست نام من از غیب چنگال آمده ست .بسحاق اطعمه .
-
اردی بهشت
لغتنامه دهخدا
اردی بهشت . [ اَ /اُ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکب از دو جزء است : اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس . دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست و کلمه ٔ مرکب به معنی بهترین راستی است . مؤلف بره...
-
اردی بهشتک
لغتنامه دهخدا
اردی بهشتک . [ اَ / اُ ب ِ هَِ ت َ ] (اِخ ) (عین ...) از ضیاع قزوین است و آبش مسهل باشد و چون از آن موضع بموضعی دیگر نقل کنند این خاصیت ندهد. (حبط ج 2 ص 411).
-
اردی بهشتگان
لغتنامه دهخدا
اردی بهشتگان . [ اَ / اُ ب ِ هَِ ](اِ مرکب ) بنابر قاعده ٔ کلیه که نزد پارسیان مقرر است که چون نام روز با نام ماه موافق آید آن روز را عید گیرند. در روز سوم از ماه اردیبهشت عید کنند و جشن نمایند و آن را جشن اردیبهشتگان خوانند. (جهانگیری ) (برهان ). و ...
-
بار اَردى
لهجه و گویش بختیاری
bâr-ardi به آسیاب بردن گندم براى تهیه آرد.
-
سفره آردی
واژهنامه آزاد
سفره آردی نوعی دست بافته سنتی از زیر مجموعه بافته های داری رشته های هنرهای سنتی و صنایع دستی می باشد. از سفره آردی برای پخت نان به عنوان زیرانداز و همچنین در حال حاضر به عنوان پادری و رو کرسینی در ابعاد، طرح ها و رنگ های مختلف بافته می شود.