کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اردو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اردو
/'ordu/
معنی
۱. اردوگاه.
۲. هرگونه سفر کوتاه شبانهروزی گروهی که به منظور گردش علمی، ورزشی، و مانند آن برگزار میشود.
۳. (ورزش) محلی که ورزشکاران در طول برگزاری مسابقات و یا مدت کوتاهی قبل از آن در آنجا اقامت میکنند.
۴. محل اقامت سپاهیان.
۵. محل اقامت شاه و همراهانش در سفر یا شکار.
۶. گروهی از سپاهیان با تمام لوازم که به جانبی فرستاده میشوند.
۷. [مجاز] گروه بزرگی از مردم.
۸. زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در پاکستان و هند رایج است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اردوگاه، لشکرگاه
۲. سپاه، قشون، لشکر
۳. زباناردو
۴. پیکنیک، گردشدستهجمعی، گردشعلمی
فعل
بن گذشته: اردو زد
بن حال: اردو زن
دیکشنری
camp, expedition, horde, laager
-
جستوجوی دقیق
-
اردو
واژگان مترادف و متضاد
۱. اردوگاه، لشکرگاه ۲. سپاه، قشون، لشکر ۳. زباناردو ۴. پیکنیک، گردشدستهجمعی، گردشعلمی
-
اردو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'ordu ۱. اردوگاه.۲. هرگونه سفر کوتاه شبانهروزی گروهی که به منظور گردش علمی، ورزشی، و مانند آن برگزار میشود.۳. (ورزش) محلی که ورزشکاران در طول برگزاری مسابقات و یا مدت کوتاهی قبل از آن در آنجا اقامت میکنند.۴. محل اقامت سپاهیان.۵. م...
-
اردو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← اردوگاه
-
اردو
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ تر - مغ ] ( اِ.) 1 - گروهی سپاهیان با تمام لوازم که به سویی فرستاده شوند. 2 - لشکرگاه ، محل لشکر.3 - محلّی که ورزشکاران یا دانش آموزان برای تمرین یا تفریح مدتی معین به آنجا می روند.
-
اردو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) زبان مردم پاکستان و بخشی از هندوستان ، که مرکب از فارسی ، عربی و هندی است .
-
اردو
لغتنامه دهخدا
اردو. [ اُ ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در سنجاق جسرشعور ولایت حلب . (قاموس الاعلام ترکی ). و آن در عهد ابوالمظفر صلاح الدین یوسف تخریب شد. (حبط ج 1 ص 406).
-
اردو
لغتنامه دهخدا
اردو. [ اُ ] (اِخ ) کرسی قضائی است بهمین اسم در لواء طرابزون و در آن عده ای خانه ها و دکانها و مخازن و یک حمام و دو جامع و شش مکتب است وآن در مغرب طرابزون بمسافت 45 ساعت راه بری و 85 میل بحری واقع است . قضاء اردو دارای باغها و بیشه های بسیار است و آن...
-
اردو
لغتنامه دهخدا
اردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) (زبان ...) نام زبانی که اکنون در پاکستان و هندوستان رایج است . اساس این زبان مختلط است . السنه ٔ هند و آریائی و فارسی هیچیک نمیتوانند ایجاد زبان مزبور را بخود منحصر دانند. از جهت لغات و صرف و نحو، اردو از این دو زبان استفاده ...
-
اردو
لغتنامه دهخدا
اردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) مجموع سپاهیان با تمام لوازم آن که بجانبی گسیل دارند. مجموعه ٔ قشون و لوازم او در سفر. (شعوری ). لشکر پادشاهی . (غیاث اللغات ) : و شما آنجا رسولان به اردو فرستید و شرط خدمت بجای آرید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598). در مراجعت به ا...
-
اردو
دیکشنری فارسی به عربی
معسکر
-
اردو
واژهنامه آزاد
(گنابادی) اُرْدوْ [ordw]؛ سپاه، لشکر، خِیلِ جنگجویان، نیروها، سپاهیان.
-
واژههای مشابه
-
اُرْدوْ
لهجه و گویش گنابادی
ordw در گویش گنابادی یعنی سپاه ، لشکر ، خِیلِ جنگجویان ، نیروها ، سپاهیان
-
آق اردو
لغتنامه دهخدا
آق اردو. [ اُ ](اِخ ) نام طایفه ای که از 1226 تا 1428 م . بر دشت قبچاق شرقی یعنی جانب مغرب سیراردو تسلط داشته اند، مقابل گوگ [ کبود ]اردو که نام قسمت دست چپ قبائل مطیع باتو بود. قبایل آق اردو همیشه بر طوائف گوگ اردو چیره بودند و گاهی نیز بر سایر شعب ...
-
اردو زدن
لغتنامه دهخدا
اردو زدن . [ اُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برقرار ساختن معسکر در جائی .