کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارده شیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارده شاهی
لغتنامه دهخدا
ارده شاهی . [ اَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خرشوف . جناح الطیر. کنگر فرنگی .
-
ارده گر
لغتنامه دهخدا
ارده گر. [ اَ دَ گ َ ] (اِخ ) (خواجه علی ...) اصفهانی یکی از مهندسان خراسان بعهد سلطان ابوسعید تیموری که بقوت ذهن و دقت طبع، امور عجیبه ظاهر میکرد. وی در یک شیشه سی ودو جماعت محترفه ٔ صنعت پیشه را که در کارخانه ٔ آفرینش موجود بودند، بحیز ظهور آورد چن...
-
بیل ارده
لغتنامه دهخدا
بیل ارده . [ اُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زمینی که در یک آیش دو بار بیل زده شود (در تداول مردم قزوین ).
-
جستوجو در متن
-
رهشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رهشی› [قدیمی] rahše اردۀ کنجد که با شیره یا عسل مخلوط سازند و نانخورش کنند.
-
حلواارده
لغتنامه دهخدا
حلواارده . [ ح َ اَ دَ/ دِ ] (اِ مرکب ) ارده حلوا. و آن حلوایی است که ازرهشی و شیره پزند و گاه بجای شیره شکر بکار برند.
-
شیره
لغتنامه دهخدا
شیره . [ رَ / رِ ] (اِ) عصیر. آنچه به فشردن از میوه یا نباتی برآید. عصاره . (یادداشت مؤلف ). افشرده که به عربی عصاره گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). عصیر میوه جات . (ناظم الاطباء). آب فشرده ٔ میوه . آب میوه .- شیره ٔ روان ؛ به اصطلاح اطبا، شیره ٔ رقی...
-
رهشه
لغتنامه دهخدا
رهشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ارده که کنجد آسیاکرده ٔ نرم ساییده باشد. (از ناظم الاطباء). ارده را گویند و آن کنجد سیاه آسیاکرده است که با عسل و شیره و دوشاب خورند. (از آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ). رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 175 و نیز رِه...
-
رهشی
لغتنامه دهخدا
رهشی . [ رَ ] (اِ) ارده که با عسل و شیره و دوشاب مخلوط کرده ، خورند. (آنندراج ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). به فارسی ارده نامند وآن کنجد بوداده ٔ مقشر است که از ساییدن بسیار مایع گردد و روغن از آن جدا نکنند. مصلحش عسل و سرکه است .(از تحفه ٔ ح...
-
حلواجوزی
لغتنامه دهخدا
حلواجوزی . [ ح َ ج َ / جُو ] (اِ مرکب ) در تداول قسمی حلوا که از شیره ٔ انگور سازند و در میان مغز گردو گذارند. ارده حلوایی که جوز در میان دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
سیلان
لغتنامه دهخدا
سیلان . (اِ) شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (الفاظ الادویه ) : ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری بر دلت کشف شود چند هزاران اسرار. بسحاق اطعمه .|| نوعی از دوشاب . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || نام نوعی از ...
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. (پسوند) جزء ترکیبی برخی از ترکیبات بمعانی مختلف رود است ، نظیر: اچه رود. ارده رود. ازرود. ازن رود. اسپه رود. استانک رود. اسفی رود. الم رود. الیشررود. امیررود. اندرود. انگرود. اهلم رود. اودروه رود. اوزرود. اوشیان رود. بریشرود. بزرود. پی بورود. پا...