کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اردش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اردش
لغتنامه دهخدا
اردش . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهریست قدیم به ارمنستان و پایتخت آن . موقع وی بر کنار نهر الرس بمسافت 68 میلی جنوب شرقی اریوان و آنرا ارضاشاش والی ارمینیه ٔ کبری 187 ق . م . بنا کرد و سپس شهر بسوخت و باز بنا شد و آنگاه ایرانیان به سال 370 م . آنرا تصرف کردند...
-
اردش
لغتنامه دهخدا
اردش . [ اَ دِ ] (اِخ ) (رود...) رودیست به فرانسه بطول 112 هزارگز. منبع آن سِوِن ّ است و برود رُن ریزد.
-
اردش
لغتنامه دهخدا
اردش . [ اَ دِ ] (اِخ ) ولایتی است در جنوب شرقی فرانسه . مساحت آن 2134 میل مربع و ارتفاع آن از سطح دریا 70 تا 1800 گز است ، از صادرات آن حریر نیکو و انواع حیوانات و شمع و پنیر و مقوا و غیره است و در آن آتشفشانهای بسیار است و پیوسته روائح گوگردی از آن...
-
اردش
لغتنامه دهخدا
اردش . [ اَ رَ دُ ] (اِ) نام مقدار معینی است از گناهان بزعم فارسیان . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
لارژانتیر
لغتنامه دهخدا
لارژانتیر. [ ی ِ ] (اِخ ) نام کرسی ولایت آردِش . کنار لینی از شعب آردش واقع در 48 هزارگزی جنوب غربی «پری واز» به فرانسه . دارای 1855 تن سکنه .
-
لاماستر
لغتنامه دهخدا
لاماستر. (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت تورنن در ایالت (آردش ) فرانسه . دارای 3727 تن سکنه .
-
لافار
لغتنامه دهخدا
لافار. (اِخ ) شارل اُگوست دو. نام شاعری فرانسوی . مولد وال گرژ (آردِش ) (1644-1712 م .).
-
پریواس
لغتنامه دهخدا
پریواس . [ پْری / پ ِ ] (اِخ ) مرکز ولایت اردش بر کنار رود اووز . سکنه ٔ آن 7230 تن و در 608 هزارگزی جنوب شرقی پاریس واقع است .
-
پیل گیر
لغتنامه دهخدا
پیل گیر. (نف مرکب ) که پیل گیرد. فیل گیر. پیل گیرنده . مظفر بر فیل . که با پیل برآید و بفرمان آردش : بکشتند فرجام کارش به تیریکی آهنی کوه بدپیل گیر.فردوسی .
-
جبا شدن
لغتنامه دهخدا
جبا شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جبا کردن : از ساغری که چشم تو در دور آردش گر جرعه ای به بنده جبا شد چه میشود. حکیم الملک محمدحسین شهرت (از بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به جبا کردن شود.
-
سنجد
فرهنگ فارسی معین
(سِ جِ) (اِ.)درختی است کوتاه و پر - خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است . بل ، ضرع الکلیه ، زقوم ، پستانک ، غبیده نیز نامیده می شود.
-
تورنن
لغتنامه دهخدا
تورنن . [ ن ُ ] (اِخ ) مرکز ولایتی است در ایالت آردش فرانسه که بر کنار رود رون واقع است و 6800 تن سکنه دارد. محصولش پارچه های ابریشمی ، کلاه ، شراب ، مرمر و چوبهای ساختمانی است . این ولایت از یازده بخش و 127 بلوک تشکیل یافته و جمعاً 106200 تن سکنه دا...
-
لانگدک
لغتنامه دهخدا
لانگدک . [ گ ِ دُ ] (اِخ ) ایالتی از فرانسه ٔ قدیم واقع در جنوب گوین و شمال روسیون . کرسی تولوز و آن شامل : ژوودان ، وِلِی ؛ ویواره و غیره بود و به سال 1271 منضم به پایتخت شد و تشکیل ایالت «هُت گارُن »؛ اُد؛ تارن ؛ «هِرُل »؛ گار؛ «آردِش »؛ «لُزِر» و ...
-
افدم
لغتنامه دهخدا
افدم .[ اَ دُ ] (اِ) آخر. انجام . فرجام . عاقبت . آفدم . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به آفدم شود : چه بایدت کردن کنون به افدم مگر خانه روبی چو روبه بدم . بوشکور.گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم روزی بپایان آردش .رودکی .