کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارداد
لغتنامه دهخدا
ارداد. [ اَ ] (ص ، اِ) فریبنده . مکار. حیله باز. || غول . دیو. اهریمن . پری . (شعوری ). || مردم فریب . (شعوری از وسیلةالمقاصد). || نام دانشمند و موبدی دانسته اند پسر ویراف (برهان ، ذیل کلمه ٔ اردا) و این صحیح نیست . رجوع به اردا شود.
-
ارداد
لغتنامه دهخدا
ارداد. [ اِ ] (ع مص ) پستان کردن گوسفند و جز آن پیش از زادن . (منتهی الارب ). شیر از پستان چکانیدن گوسفند پیش از زائیدن . || غضبناک شدن . (کنزاللغات ) (کشف اللغات ). || تیزشهوت شدن مرد. (کنزاللغات ) (کشف اللغات ). || بسیارموج شدن دریا. (کنزاللغات ).
-
واژههای مشابه
-
آرداد
لغتنامه دهخدا
آرداد. (اِ) غول بیابان . و این غول به صورت آدمی باشد پرموی با پایهای دراز و عقب ماندگان کاروان را بشب چون راهنمائی در پیش افتد و از راه بیرون برد به بیابان و آنان را هلاک کند و خونشان بیاشامد. این کلمه تنها در فرهنگ شعوری هست و این فرهنگ معتمد نیست .
-
واژههای همآوا
-
عرداد
لغتنامه دهخدا
عرداد. [ ع ِ ] (ع اِ) پیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به عربی اسم فیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || (ص ) سخت . (منتهی الارب ). || شجاع . (ناظم الاطباء). دلاور. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد مرد شجاع و سخت ، یک معنی دانسته شده است . || (اِ)...
-
آرداد
لغتنامه دهخدا
آرداد. (اِ) غول بیابان . و این غول به صورت آدمی باشد پرموی با پایهای دراز و عقب ماندگان کاروان را بشب چون راهنمائی در پیش افتد و از راه بیرون برد به بیابان و آنان را هلاک کند و خونشان بیاشامد. این کلمه تنها در فرهنگ شعوری هست و این فرهنگ معتمد نیست .
-
جستوجو در متن
-
اردا
لغتنامه دهخدا
اردا. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) ارتا. ارت . ارد. مأخوذ از اَرتَه و اَرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس . این کلمه بصورت مزید مقدم در «ارداویراف » دیده میشود. مؤلف برهان قاطع آرد: اردا بر وزن فردا، نام موبدی و...
-
پستان کردن
لغتنامه دهخدا
پستان کردن . [ پ ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) برآمدن و آماسیدن پستان زن یا حیوان آبستن از شیر، کمی پیش از زادن : ارداد؛ پستان کردن گوسپند و جز آن پیش از زادن . (منتهی الارب ). زَهو، ... و پستان کردن میش نزدیک زادن . (صراح اللغة). رمدّت الناقه ترمیداً؛ پستان ...
-
ارداویراف
لغتنامه دهخدا
ارداویراف . [ اَ ] (اِخ ) (ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده ٔ پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه ٔ اوست . برخی از مستشرقین مانند بارتِلِمی و وِست به پیروی از روایات زرتشتی این نام را ارتاویراف و ارداویراف و گاه جزء دوم را وی...