کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارحاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارحاء
لغتنامه دهخدا
ارحاء. [ اَ ] (اِخ ) دهی است به واسط. (منتهی الارب ). قریه ای است قرب واسط عراق . (معجم البلدان ).
-
ارحاء
لغتنامه دهخدا
ارحاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رحی ، بمعنی سنگ آسیا. (آنندراج ). || دندانهای آسیا. طواحن . || قبائلی که هر یک بنفسه مستقل و مستغنی از دیگرانست . (مفاتیح العلوم ).
-
واژههای مشابه
-
ذات ارحاء
لغتنامه دهخدا
ذات ارحاء. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) قاره ای است که از آنجا سنگهای آسیا خیزد. (المرصّع).
-
واژههای همآوا
-
ارهاء
لغتنامه دهخدا
ارهاء. [ اِ ] (ع مص ) رسیدن بجای فراخ . || دوام کردن بر خوردن کلنگ [نوعی مرغ ]. (منتهی الارب ). || دایم گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). || همیشه داشتن طعام و شراب را بر کسی یا کسانی . دایم داشتن طعام برای کسی . || بنکاح درآوردن زن نامطبوع را...
-
جستوجو در متن
-
رحی
لغتنامه دهخدا
رحی . [ رَ حا] (ع اِ) سنگ آسیا. (دهار) (غیاث اللغات ) (صراح اللغة). سنگ آسیا. مؤنث است . ج ، اَرْحی (اَرْح )، اَرْحاء، اُرْحی ّ، رِحی ّ، رُحی ّ، اَرْحیة. || سینه . ج ، اَرْحاء. || پاره ٔ زمین گرد و بلند به مقدار یک میل مربع که آب بر آن نشیند. ج ، ار...
-
آسیا
لغتنامه دهخدا
آسیا. (اِ) هر یک از دندانهای سرپَخ و درشت که خوردنی خشک و سخت را نرم و خرد کند، و شمار آن در آدمیان بیست باشد، ده در فک زبرین و ده دیگر در فک زیرین و جای آنها در پی ضواحک است . و نام هر یک از آن ده کرسی و به عربی طاحنه و رحی و مجموع آن طواحن و ارحاء ...
-
ارحائی
لغتنامه دهخدا
ارحائی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارحاء قریه ای قرب واسط و بدان منسوبست ابوالسعادات علی بن ابی الکرم بن علی الارحائی الضریر. وی صحیح بخاری را در بغداد از ابی الوقت عبدالاوّل سماع و روایت کرد و در سلخ جمادی الاَّخره ٔ سال 609هَ . ق . درگذشت . و سماع ...
-
ذرادة
لغتنامه دهخدا
ذرادة. [ ذَرْ را دَ ] (اِخ ) و من شاء المسیر الی قرطبة ایضاً من اشبیلیة رکب المراکب و سارصاعداً فی النهر الی ارحاء «الذّرادة» الی عطف منزل «ابان » الی «قطیانة» الی «لورة» الی حصن «الجرف » الی «شوشبیل »... الی قرطبة و مدینة قرطبه قاعدة بلاد الاندلس و ...