کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارجوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارجوانی
لغتنامه دهخدا
ارجوانی . [ اُ ج ُ نی ی ] (معرب ، ص نسبی ) منسوب به ارجوان . ارغوانی . به رنگ ارغوان . سرخی که بسیاهی زَند. || ارغوانی .نوعی است از یاقوت و آن دون بهرمانی است در جودت .- اَحمر اُرجُوانی ؛ سخت سرخ . (منتهی الارب ). سُرخی سُرخ .- ثوب ارجوانی ؛ جامه ا...
-
واژههای مشابه
-
زان ارجوانی
لغتنامه دهخدا
زان ارجوانی . [ ن ِ اُ ج ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از انواع زان است و در گیاه شناسی فاگوس سلواتیکاپورپره نام دارد. برگ نهال آن برنگ قرمز است و پس از رشد کامل برنگ قهوه ای سیر درمی آید. این نوع با کشت و تلقیح وفور می یابد. (از دائرة المعارف بستانی )...
-
جستوجو در متن
-
گلناری
لغتنامه دهخدا
گلناری . [ گ ُ ](ص نسبی ) جلناری . قسمی از یاقوت ، دون ارجوانی و فوق لحمی . رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص 33 و 50 شود.
-
آتش گون
لغتنامه دهخدا
آتش گون . [ ت َ ] (ص مرکب ) ارغوانی . ارجوانی . احمر. قانی : ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتش گون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز.حافظ.
-
ذریحی
لغتنامه دهخدا
ذریحی . [ ذَ حی ی ی ] (ع ص ) احمر ذریحی ؛ سرخی سرخ . سرخ سیر. احمر قانی . || ارغوانی . ارجوانی : احمرٌ ذریحی . || منسوب به ذرّیح ، فحل معروف از شتران که اشتران نجیب را بدو نسبت کنند.
-
بنفسجی
لغتنامه دهخدا
بنفسجی . [ ب َ ن َ س َ ] (اِ) نوعی از جوهر موسوم به بنفش و آن سیاهی است که به سرخی زند. پرطاوسی با کمی کبودی . سرمه ای است که در آب ریزه ٔ چشم و تاریکی آن سود دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). || بگفته ٔ بعضی از گوهرشناسان ، لونی است در یاقوت میانه ٔ ارجوا...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابویعقوب و معروف به شیرازی . پیشوای صوفیه ٔ رباط ارجوانی بغداد بود و برای گردآوری حدیث به فارس و الجزیره و بصره و کوفه و واسط و شام و حجاز و جبال رفت و تألیفات و نوشته های مفید بسیاری از خود بر جای ...
-
زهره
لغتنامه دهخدا
زهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) قرنفل شامی و در مغرب قرنفلیه نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی است از نبات . (ترجمه ٔ صیدنه ). || به جزایر چین باشد، برگش به برگ عدس ماند. (نزهة القلوب ). گیاهی است که برگ نوعی از آن مانند عدس است . شاخ آن راست برآید بمقدار...
-
لحمی
لغتنامه دهخدا
لحمی . [ ل َ می ی ] (ع ص نسبی ) نوعی از یاقوت و آن دون اُرجوانی است در جودت . و گلناری و فوق بنفسجی : و لون الیاقوت الاحمر یترتب فیما بین طرفین احدهما اقصی الغایة المطلوبة منه و الاخر اقصی الرذالة التی تسقط عندها الرغبة فیه فاجوده الرمانی ثم البهرمان...
-
ارغوانی
لغتنامه دهخدا
ارغوانی . [ اَ غ َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ارغوان . || گل سرخ . (آنندراج ). || برنگ ارغوان . سرخ . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ).ارجوانی . فرفیری . فرفوری . فرفوریه . رنگی سرخ که به بنفشی زند. سرخی که بسیاهی زند. آتشگون . سرخ روشن . احمر ذریحی . سرخ ار...
-
ارجوان
لغتنامه دهخدا
ارجوان . [ اُ ج ُ ] (معرب ، اِ) (معرّب ارغوان ) (منتهی الارب )(آنندراج ). و مما اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیة البهرمان و هو لون احمر و کذلک الارجوان و القرمز. (ابن درید در جمهرة از سیوطی در المزهر). سرخ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صُبغ سرخ . آت...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...