کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتیاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارتیاح
/'ertiyāh/
معنی
۱. راحت یافتن؛ آرام شدن.
۲. شاد شدن؛ شادمانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتیاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertiyāh ۱. راحت یافتن؛ آرام شدن.۲. شاد شدن؛ شادمانی.
-
ارتیاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مسرور شدن ، خوشحال گشتن . 2 - (مص م ) شاد کردن .
-
ارتیاح
لغتنامه دهخدا
ارتیاح . [ اِ ] (ع مص ) شادمانی . (منتهی الارب ). شادی . شادمان شدن . (منتهی الارب ). شاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مسرت . سرور. رَوح . فرَح : ابوالحارث از آن حال ارتیاح نمود و بکتوزون را که امیر حاجب بزرگ بود به سپاهسالاری لشکر نیشابور فر...
-
واژههای مشابه
-
اِرتياحٌ
دیکشنری عربی به فارسی
خرسندي , خوشحالي , راحتي
-
جستوجو در متن
-
خرسندی
دیکشنری فارسی به عربی
رضا , سعادة , قناعة ، اِرتياحٌ
-
خوشحالی
دیکشنری فارسی به عربی
سعادة , غبطة , مرح ، اِرتياحٌ
-
راحتی
دیکشنری فارسی به عربی
اغاثة , راحة ، اِرتياحٌ
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رفعت . او راست : ارتیاح الفکرة من جهة الکولیرا (الهواء الاصفر). (معجم المطبوعات ) .
-
غم آشیان
لغتنامه دهخدا
غم آشیان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) غمخانه . آشیان غم . مجازاً بمعنی دنیا : دشمن بغلط گفت که من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم لیکن چو درین غم آشیان آمده ام آخر کم از آنکه من بدانم که کیم . (منسوب به خیام ).و در غم آشیان دنیا این چه سرور و ارتیاح است ...
-
هزة
لغتنامه دهخدا
هزة. [ هَِ زْ زَ ] (ع اِمص ، اِ) شادمانی . (منتهی الارب ). نشاط. ارتیاح . (اقرب الموارد). خورسندی . (منتهی الارب ). || خوشدلی . || فراخ خویی که به دهش پیدا گردد. (منتهی الارب ). || تردد بانگ تندر. || آواز جوشش دیگ . || نوعی از رفتار شتر. (منتهی الارب...
-
حزازة
لغتنامه دهخدا
حزازة. [ ح َ زَ ] (ع اِ) یکی سبوسه ٔ سر. یکی حزاز. شوره ٔ سر. || قوبا. حزاز. ادرفن . || (اِمص ) حزازات . سوزش دل از خشم وجز آن . ج ، حزازت . تأثیر کردن اندوه در دل . (تاج المصادر بیهقی ) : اولیای دولت بدان مسرت و ارتیاح فزودند مگر فایق که بجان غمناک...
-
تحتم
لغتنامه دهخدا
تحتم . [ ت َ ح َت ْ ت ُ ] (ع مص ) نیکویی خواستن برای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرزوی خیر ونکویی کردن برای کسی . (آنندراج ) (از قطر المحیط). || واجب کردن . (منتهی الارب ). چیزی را بر خود واجب کردن . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || واجب ش...
-
شاد شدن
لغتنامه دهخدا
شاد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوشحال شدن . بهجت . بهج . فرح . (ترجمان القرآن ). اعجاب . (منتهی الارب ). ابتهاج . استبهاج . بهج . استبشار. ارتیاح . اجتذال . جَذل . انفراج . استطراب . بَش ّ. بشاشت . تبشش : پری چهره را بچه بد در نهان از آن شاد شد شهری...