کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتفاعگرفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوه گرفتگی
لغتنامه دهخدا
کوه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غثیان که بعض کسان را در ارتفاعات دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
central obscuration
گرفتگی مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] بخشی از گشودگی تلسکوپ بازتابی که با آینۀ ثانویه و سپرک مسدود شده است
-
car sickness
ماشینگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تهوع ناشی از مسافرت با ماشین
-
ماهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خسوف
-
mountain sickness
کوهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] حالتی ناشی از کمبود اکسیژن در ارتفاعات کوهستان
-
vaginismus
مهبلگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلال ناشی از گرفتگی ماهیچههای مهبل که آمیزش جنسی را دردناک یا ناممکن میکند
-
شکم گرفتگی
لغتنامه دهخدا
شکم گرفتگی . [ ش ِ ک َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) یبوست طبع. (ناظم الاطباء). حصر. (از منتهی الارب ). رجوع به شکم گرفتن و شکم گرفته شود.
-
ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹ماهگرفت› (نجوم) [قدیمی] māhgereftegi = خسوف
-
flooding 1
آبگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ورود آب دریا به مقدار بسیار به داخل کشتی
-
fouling
جِرمگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] [شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نشست و تجمع ذرات بر سطوح تبادلگر گرما [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] چسبیدن جانداران دریایی به بدنۀ شناور
-
microfouling
ریزجِرمگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نوعی زیجِرمگرفتگی که در آن زیلایه بر روی سطح تشکیل میشود
-
ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (اِ.) 1 - خسوف . 2 - لکة سرخی در پوست بدن به ویژه صورت ، بر اثر رشد بیش از حد مویرگ های پوست .
-
آفتاب گرفتگی
لغتنامه دهخدا
آفتاب گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) کسوف شمس . احتجاب شمس . پوشیدگی آفتاب .
-
دل گرفتگی
لغتنامه دهخدا
دل گرفتگی . [ دِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل گرفته . دل گرفته بودن . غصه . غم . هم . رجوع به دل گرفته و دل گرفتن شود.
-
ذغال گرفتگی
لغتنامه دهخدا
ذغال گرفتگی . [ ذُ گ ِ رِ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) مسمومیت از دَم [ گاز ] ذغال .