کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اَ ] (حرف ربط + ضمیر) مخفف اگر تو. اگر ترا : گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شناکه شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری .لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اَ رَت ت ] (ع اِ) از اعلام مردان .
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اِرْ رَ ] (ع اِ) رجوع به ارّة شود.
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [اَ رَت ت ] (ع ص ) گنگلاج . شکسته زبان . گرفته سخن . (مهذب الاسماء). آنک زبان وی درآویزد در سخن . (تاج المصادر بیهقی ). آنکه زبانش درآویزد در سخن گفتن . (زوزنی ).
-
واژههای مشابه
-
آرت
لغتنامه دهخدا
آرت . [ رَ ](اِ) نام پرنده ای . || مِرفَق . آرنج . آرج .وارن . بندگاه ساعد و بازو. آرن . رونکک و بعید نیست که به این معنی مصحف آرن باشد. و رجوع به آرج شود.
-
آرت
لهجه و گویش تهرانی
آرد
-
کومس ارت
لغتنامه دهخدا
کومس ارت . [ ] (اِخ ) دهی است از تغزغز بر سر کوهی و مردمان وی صیادند. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 77).
-
ارت بارس
لغتنامه دهخدا
ارت بارس . [ اَ ت ُ رِ ] (اِخ ) ظاهراً اصل نام آربوپالس که آریّان مورخ او را در زمره ٔ سرداران پارسی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر در گرانیک (334 ق . م .) کشته شدند، یاد کند. (ایران باستان ص 1255).
-
ارت بازان
لغتنامه دهخدا
ارت بازان . [ اَ ت ُ ] (اِخ ) پسر داریوش بزرگ و برادر پدری خشیارشا و مادر او، دخترگِئوبَروَ (گِبریاس ) بود. (ایران باستان ص 1465).
-
ارت خشتر
لغتنامه دهخدا
ارت خشتر. [اَ ت َ ش َ رَ ] (اِخ ) نام اردشیر هخامنشی بزبان پارسی باستان . این نام در کتیبه ٔ تخت جمشید یاد شده است .رجوع به اردشیر و ایران باستان ص 1536 و 2627 شود.
-
ارت خشثر
لغتنامه دهخدا
ارت خشثر. [ اَ ت َ ش َ رَ ] (اِخ ) نام اردشیر در کتیبه های هخامنشی . رجوع به ایران باستان ص 991 و 1550 و اردشیر و ارتخشثتا و ارتخششتا شود.
-
ارت سیراس
لغتنامه دهخدا
ارت سیراس . [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام دو تن از رجال درباری ایران بقول کتزیاس . (ایران باستان ص 1550).
-
ارت شیرا
لغتنامه دهخدا
ارت شیرا. [ اَ ت َ ] (اِخ ) اَرت َشیرَ. نام اردشیر در پارسی باستان . (ایران باستان ص 1550).
-
ارت میزیوم
لغتنامه دهخدا
ارت میزیوم . [ اَ ت ِ ] (اِخ ) دماغه ای در ساحل شمالی جزیره ٔ اوبِه ، که در قرب آن یونانیان بحریه ٔ خشیارشا را شکست دادند (در 480 ق . م .). رجوع به ایران باستان ص 791 و 801 شود.