کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اربودار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اربودار
/'arbudār/
معنی
درخت گلابی؛ امرودبُن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اربودار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'arbudār درخت گلابی؛ امرودبُن.
-
اربودار
لغتنامه دهخدا
اربودار. [ اَ ] (اِ مرکب ) درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت . (برهان قاطع) (جهانگیری ). امرودبن : بر سرچشمه پای اربودارلیس فی الدار غیره دیار. لامعی .رجوع به اربو شود.
-
جستوجو در متن
-
اربو
لغتنامه دهخدا
اربو. [اَ بو / اَ ب َ / ب ُ ] (اِ) تصحیفی و لحنی از امرود (در رامسر و شهسوار و لاهیجان ). میوه ایست که آنرا امرود گویند. (برهان قاطع). کمثری . و رجوع به اربودار وامرود شود. || اَربه . خرما هندوی وحشی .
-
دار
لغتنامه دهخدا
دار. (اِ) مطلق درخت را گویند. (برهان ) : تن ما چو میوه ست و او میوه داربچینند یکروز میوه ز دار. اسدی .و رجوع به دارگروه شود. || در ترکیبات زیر «دار» بعنوان مزید مؤخر اسم (پساوند) بکار رفته است : اربودار. امروددار. بندق دار. دیب دار. دیودار. سارخکدار...